پسرم رسید خونه ۹ سالشه سرش و گرفته بود اومد گفت دوستش توی راه سرش و کوبیده به دیوار حالش بد بودسرگیجه داشت اون بچه ۷ ماهه خون به دل ما کرده کل زمستون کلاه پسرم و از سرش برمیداشت هروقت کیک دستش ببینه عمدا میزنه میندازه پسی میزنه بهش هیکل درشتی داره سر من ریزه میزه س .امروز نتونستم حال خراب بچم و ببینم یه لحظه فکر اینکه بچم سرش آسیب بخوره ضربه مغزی بشه باعث شد خون جلوی چشمم و بگیره رفتم جلوی درخونشون تهدیدش کردم گفتم زنگ میزنم ۱۱۰ به چه حقی بچه منو زدی و دادو بیداد کردم که تو یه نفر خستمون کردی داییش اومد پایین پدرو مادرش نبودن عذرخواهی کرد (وقتی عصبانی میشم صدام و میبرم بالا دیگه هیچی هم نمیبینم ) خلاصه با عذرخواهی تموم شد و کار به اونجا رسید که دوتا بچه با هم آشتی کردن و من برگشتم خونه از لحظه رسیدن اعصاب خودم خورده
چرا جیغ جیغ کردم اونم تو محلمون چرا داد زدم سر بچه چرا چرا چرا و درد من آخه
نگید آروم میگفتی تاحالا دوبار رفتم تو مدرسه سراغش با حالت دوستی که گل پسر هوای همو داشته باشید اندر پسر منو اذیت نکن چرا هرروز کلاهش و میندازی آشغالی خیلی ریلکس میگه آخه حال میده یعنی جوابگو نبوده خستم کرده بود واقعا ضمنا نزدیک زمان ماهیانه ام هم هستم کلا جنگی میشم😅
عذاب وجدان گرفتم حالا موندم پسردارا بگید چیکار میکنید شما