من از ی رابطه عاشقانه که دو سال باهم بودیم شکست خوردم و گاهی شعر نوشتم اما الان حالم خوبه خداروشکر نظر بدید
ای عشق ،داده بودی مرا صد قول برای ماندن
گله ام ،از تو همین است که چه بود این چرخاندن
چشم حیران من چندیست خواب پریشان دارد
از قلبم چه بگویم که ناله سوزان دارد
کس نبود بعد از تو دهد قلب مرا تسکینی
به که گویم درمان این دل تبعیدی
نه طبیبی نه دوایی نه دعایی نه سنایی
به یکباره به خود آمد و دیدم جوابم کردند
چشم دل باز کردم بعداز مدتی پریشان حالی
به گمانم پاداش صبر من شد دیدن خدا در این حوالی
من خدا را دیدم میان اشک های نیمه شبم
میان لبخند های مادرم
میان دست های پینه بسته پدرم
شکر الله که حال ما خوب است
به راستی چه شیرین بود غوره ای که برای من حلوا شد