چند روزی بود تقریبا بعد عید به همسرم شک کرده بودم ولی چیزی ازش ندیدم یه حسی داشتم همش دلشوره فکرای عجیب غریب.همسرم اکثرا ساعت ۳ونیم تا ۴ونیم از سر کار میادگاهی وقتا زنگ میزدم بهش هیچ صدایی وجود نداش این منو خیلی ب شک انداخته بود ولی خب میگفتم شاید جایی ک سروصدا نیس گذشت چند روز اخر یکم دیر تر از قبل میومد میگف بخاطر کاره و... امروز زنگ زدم یکی ک کتاب باز میکرد گف همسرت با یکی در ارتباطه تازه هم هست و در حد صحبت کردنه اعصابم کلا بهم ریخته
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عصر رفتم بیرون دیگه داشتم خفه میشدم اومدم خونه ساعت ۷ونیم بود تازه رسیده بود قرار بود بریم مهمونی مامانش گفته بود بیاین ک رسیدم دیدم داره برا خودش سوسیس و قارچ درست میکنه گفتم میریم مهمون گفت
منم دعوام شد باهاش گفتم معلوم نیس کجاها بودی تا الان و...