اقاااا کمکم کنید از دست این مادرشوهر حرف ببر و حرف درشت کن چیکار کنم
این چندمین بارشه هربار بخشیدم گفتم پیره ولش کن بازم ادامه داد
الان داستان جدیدش اینه خانوم ۱۳ روز عید رفت شهرستان من موندم پیش شوهرم ( نامزدیم) چون مرخصی نداشت منم میومدم شام و نهار درست میکردم و میشستمو میرفتم خونمون
خلاصه هفتم عید منو شوهرمم رفتم مسافرت هم شهر خودمون هم شهر اونا
اقا ما ک رفتیم من کل خونشونو تمیز کردم بعد رفتیم موقعی ک اومدیم بازم ما زودتر اومدیم مستقیمم رفتیم خونه اونا چون شوهرم میرفت سرکار ساعت دو نصفه شب رسیدیم منم ساعت ۱۱ پاشدم نهار درست کردم لباسای کثیفو جدا کردم ب گلا اب دادم چندتا چیزم کپک زده بود ریختم دور ی قابلمه هم کپک زده بود تو یخچال اونو گذاشتم رو کابینت( داستان سر اینه)
خلاصه من اون روز از فامیلای همسرم کرونا گرفتم حالم خیلی بد بود ی ماهیتابه با همون قابلمه رو نتونستم بشورم ب شوهرم گفتم بگو مریض بودم نشد گف اشکال نداره اصلا یادم نبود اون کپک زده رو کابینته رفتم خونمون بعدش طرفای ساعت هفت غروب مادرشوهرم زنگ زد هرچی از دهنش در اومد گف چرا گلام خشک شده چرا لباسارو نشستی😑 چرا ظرفارو نشستی و اینا بدون خدافظی قطع کرد منم ب شوهرم گفتم اونم گف ولش کن
خلاصه از اون روز نرفتم خونشون اصلا هم باهاش حرف نزدم چون کرونای سختی گرفتم اصلا انرژی نداشتم حتی تلفنی حرف بزنن اینا هیچی گفتم بدرک پیره بزار بگه
دیروز تو خیابون دیدمش روشو کرد اون طرف پشت ی خانومه تند تند رفت خالمم باهام بود سریع صداش کرد اونم سه بار ولی برنگشت نگا کنه منم گفتم فداسرم اصلا ب شوهرم نگفتم چون هربار گفتم گفتن چرا میگه وفلان منم نگفتمالان مادرشوهرم نصفه شب یادش افتاده ب شوهرم گفته
الان من چیکار کنم چی بگم فردا میخوام زنگ بزنم پدرشوهرم همه چیو بگم یکم زنشو جمع کنه
نظر شما چیه ؟