یه دختر بچه ناز حدودا ۳ ساله میخورد پشت در ایستاده بود گریه میکرد مامانشو صدا میزد میگفت در رو باز کن از پشت در خونشونم صدا میومد اما در باز نمیکردن
بچه هه ثورتش از گریه کبود شده بود
خیلی دلمسوخت واقعا ولی واقعا عجله داشتم کار خیلی واجبی داشتم نتونستم بمونم
فقط یه لحظه ایستادم گفتم چیشده عزیزم؟ترسید رفت عقب چسبید به دیوار منم هی گوشیمزنگ میخورد عجله داشتم مجبور شدم برم
خونه آپارتمانیه لامپ اونطبقه هم خراب بود تاریک بود همه جا
خدا میدونه چقدر اون بچه ترسیده چطور واقعا دلشون میاد اینکارو بکنن با بچه هاشون😞😓