همسر منم رییس شرکتشون هست. خیلی چاپلوسیشو میکنن.
واقعیتش اینه که به خدا سپردمش و راستشو بگم دورادور گاهی حواسم به گوشیش هم هست. ولی محل کارش دیگه دست من نیست. خدا رو شکر نمیبینم که حرص بخورم.
یه بار مهمونی افطاری دادن، تا یه مدت حالم بد بود از زنها و مدل و تیپاشون. بعد دیگه شوهرم ناراحتیمو دید مهمونی افطاری نداد🤣.
منم دیدم بخوام فکرمو مشغول کنم خل میشم و از زندگی خودم میمونم. قلب و دل و جسم شوهرمو به خود خدا سپردم. خودمم به مسئولیتام میرسم و سعی میکنم توی خونه خوب بگردم.
اونم ازم نمیخواد آرایش کنم. ابروهام هم پر بشه هیییچی نمیگه. ولی دوست داره توی خونه لباسای قشنگ بپوشم.
واقعیتش اینه که کنترل همههه چی دست ما نیست
ولی دست خدا هست
توکل به خودش
من گاهی به همسرم توصیه میکنم مراقب مدل صحبت کردن با نامحرم باشه یا براش قصه از دیگران میگم که میترسه ولی بازم من توی محل کار باهاش نیستم که