بعدش رفتم سفر اومدم می خواستم ادامه مسیر جدایی بدم تا این که اومد دست رو قرآن گذاشت و به تمام حسین قسم خورد کاری نکرده
بگو من هستم گلم بقیه هم میاد میخونه
شوهر من هم پونزده ساله با یه زن متاهله .من دوازده ساله ازدواج کردم بچه دارم و شرایط جدایی ندارم .بهم گفته همینه که هست میخوای برو میخوای بمون .منتظرم ببینم خدا کی خودشو نشون میده ..و سوالم از زنای متاهل که خرجشونو از شوهرای مردم میگیرن اینه که خدا رو قبول دارین؟یا دین و دنیاتون همون ک...و ک...
الان فهمیدم قسمش دروغ بوده
سه هفته پیش سر یه بحث معمولی بهم توهین کرد و گفت از خونه برو بیرون
اما بیرون کردنش کار همیشگیش بود
منم گفتم هر وقت خودم بخوام میرم الان فعلا کات کردیم هر دو
به من گفتن بشین تا از همین جا مراحل جدایی رو پیگیری کنی اما من دیگه تحمل ندارم
الان میگن بری خونه مادرت اینا دیگه نفقه بهت تعلق نمی گیره اما من دیگه تحمل ندارم
وقتی شوهرم مبخواد بهم بزنه اون هرزه نمیزاره میاد ب گریه و التماس این الاغ کثیف هم میره باهاش
ولی تو اگه شرایطشپو داری بمون و تا جایی که میتونی پول ازش بگیر و ب خودت برس بزار اون داغون بشه
یادمه تاپیک گذشتتو میخواستی بری کربلا
این زندگی قفس هست کجا بمونم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
