این دختر خاله شوهر عوضی من یا بهترا بگم عفریته
دیروز سر کارم زنگ زده با شماره ناشناس یه الو گفتم گفت: سارای ببین از بهزاد طلاق بگیر هم من اونو دوست دارم هم اون منو دوست داره ما میخوایم بعد طلاقتون ازدواج کنیم تازه من ازش حاملم) آخرین جملش رو که شنیدم خیلی عصبانی شدم. قطع هم کرد و نزاشت چیزی بگم. زنگ زدم شوهرم گفتم تو گوه بیجا میخوری شماره منو به این اون میدی گفت من ندادم زن شوهر خاله داده (تو تاپیک قبلم گفتم این خاله شوهرم فوت شده و شوهرش دوباره ازدواج کرده شوهرش برادرزن داییش هست) بهش گفتم دروغ نگو اون شماره منو نداره دعوتشون کردم زنگ زدم زن داییت گفتم به اونا هم بده. شوهرمم فهمید که دیگه حرفاشو باور نمیکنم قطع کرد کار همیششه.
من توی تاپیکای قبلم گفتم که یه دوستی داشتم دانشگاه....که خودکشی کرد و خودشو از پنجره پرت کرد پایین چون میخواستن به زور با کسی که بهش ت.جاوز کرده بود ازدواج بکنه...رفتم سر مزارش توی بهشت زهرا بعد افطار با دختر و پسرم رفتم براش خیرات ۴۰ تا چلو کباب گرفتم به این بچه های کار و کارتن خواب ها دادم....