یه ساله که دوتا عروس اومده براشون
یکی شون به شدددت جا باز کرده و اسمش از سر زبون خواهر شوهرا نمیفته
همش هواشو دارن
خیلی پر کلکه خیلی
زیرکانه عمل میکنه
مثلا میخواستیم بریم جایی منو جاری بعد من گفتم آقا من که دارم میرم ایونت عروس یود تو هم بیا خیلی خوبه و فلان حالا خواستی بیای زنگ بزن یا پیام ده بیام دنبالت
حالا رفتم میبینم وااااای اونم هست
نه بهم خبر داد نه هیچ خودش رفته گفتم توهم هستی چرا خبر ندادی گفت تو قرار بود بهم بگی گفتم من گفتم زنگ بزن میگه چرا تو زنگ نزدی چرا من زنگ بزنم
واقعا رفتارش اذیتم کرد آخرش بهم گفت دست پیش گرفتی همون اول پس نیافتی
دیشب هممون پیش هم بودیم بعد سر موضوعی خواهر شوهرم بخاطر اون جواب منو داد
اونی که بچگیش پیش من بزرگ شده فک کن یادش رفتهً
حالا بخاطر چی؟
بخاطر اینکه حرف سر شستن ظرف بود گفتیم کی بشورع ناخودآگاه نگاه رفت سمت این جاری زیرکه
خواهر شوهر اولم گفت همون نگاهمون رفته سمت سمیه منم گفتم آره واقعا انگار وظیفه شه
خواهر شوهرکوچکم گفت وظیفه ش نیست از خوبی خودش میشوره هرکسی کاری کنه از خوبی خودشه سر زندگیش رفت جوری براش جبران کنیم همه کف کنن
اینقدر بهم برخورد که حد نداشت آخه مگه چی گفتم؟ گفتم انگار وظیفه ش شده که همچون رومون رفت سمتش ..
بعد عروسی برادرشونرمه لباس خریدیم هممون بعد من لباسم ساده س خیلیییییییییییی ماکسی چسبان ساده
نشونش دادم با حالت عجیبی گفت آره مثلش پوشیدم مثل کوتوله ها شدم
ایقد بهم برخورد🥺🥺🥺🥺🥺
از خودم
از لباسم
از ازدواجم با پسر این خانواده بدم اومد
بعد به نظر شما چطوریه اخلاقش؟
تااخر همینجوری میمونه؟
حرف خواهرش چقدر میتونه درست باشه که ما براش جبران میکنیم؟
برامن که جبران نکردن