اره
ببین دفعه ک سوار شد حالش بد میشه پرسنل میان باهاش حرف میزنن تا کمی اروم میشه و میگه یواش یواش ب خودم تلقین کردم و وضعم عادی شد
مت با این دوستمون از شهر تا کبابی ک فقط ده دقیقه فاصله داره ب شهر نمیتونستیم بریم
ولی دکتر و تلقین مثبت و دخترش خیلی بهش کمک کردن
ماهم همش برنامه خارج شهر میذاشتیم و کلی از خوش گذرونیهای اونجا میگفتیم اونم ب ترسش غلبه کرد هرچند اونجا هم اذیت میشد ولی بعد ک بر میگشتیم میگفتیم دیدی چقد خوبه و فلان
الان برا خودش خارج شهر خونه گرفته اخر هفته ها میرن😅