کیا پنجشنبه شبا حسرت به دل خونه پدرن

حتما همینطوره... 

از ته دلم براتون دعا کردم که تو این دنیا چنان غرق ارامش باشی که یکم دردت التیام پیدا کنه...

منی که پدرو مادرم هستن اما بخاطر یه همسایه ی بد نمیتونم برم خونشون، هر دو تهران اما دو سه ماه یه بار میرم با اعصاب خوردی برمیگردم، چون زن همسایه بیماری اعصاب داره، تحمل کوچکترین صدارو نداره، طبقه پایین مامانم ایناست، هنوز نرسیده زنگ و پیام که صدای نوه هاتون زنمو عصبی کرده یعنی راهم نباید بریم، این تاپیکو همزمان با اذان دیدم، اشکم دراومد، سر اذان با زبون روزه نفرینشون کردم، مامان و بابای من الان به بچه هاشون نیاز دارن، مادرم مریضه اما یه کاری کردن که چند ماه یه بار با اکراه برم خونشون،،،، آخه آدم چی بهشون بگه وقتی اعصاب نداری، طاقت سر و صدا نداری چرا اومدی تو آپارتمان؟! 

و جالبه که همسایه طبقه پایینی این خانومه به مامانم چندبار گفته وقتی بچه ها و نوه های خودش میان انگار چندتا اسب و ول کردی تو خونه، انگار زلزله اومده اینقدر که سر و صداشون وحشتناکه اما تحمل بقیه رو نداره 

خدانکنه🥺

ممنون عزیزم.