تهدید و کتک کاری

بله پزشک قانونی مرکز توی خیابون بهشت بازه شبانه روزیه

همش چک ام مبکرد مبگفت من دوست دارم من عاشقتم من غیرتی ام که این کارارو میکنم از رو دوس داشتنه منو تو خانوادش برد منم وارد خانوادم کردمش رفت و امد داشتیم 

جای قبلی ک کار مبکردم همش ابراد میگرفت بیا بیرون اینجا محیطش مناسب نیست همه مرد ان تو دختری با هرارتا دعوا و تهدید منو از اونجا در اورد من کارمو عوض کردم اومدم اینجایی ک تا پریروز کار مبکردم 😭😭😭😭😭

گذشت تا دوماه پیش صاحبکار من ساعت ۷ بود ب من زنگ زد شروع کرد با من دعوا کردن ک چرا شمارتو ب صاحبکارت دادی چراا بعد از ساعت کاری زنگ میزنه تو ی سر و سری با این داری معلوم نیست اونجا چکار میکنی 

اینم بگم من مادرمم اینجایی ک کار میکنم چندین ساله کار میکنه همه رو سر نجابتش قسم میخورن چون پدرم فوت شده 

من فردای همون روز ک صاحب کارم زنگ زد رفتم با زبون بی زبونی بهش حالی کردم لطفا دیگه بعد از ساعت کاری بمن زنگ نزنین ب نامزدمم رفتم گفتم بماند ک تو همین دوماهم چقد ب من تیکه مینداخت 

اینم بگم مادرش دوهفته پیش فوت کرد من تو ابن مدت مریضی مادرش همه جوره کنارش بودم یعنی هرجوری ک فکر کنین برین تاپیکامو بخونین حتی خاضر شده بودم برم دست فروشی کنم باهاش 

دیروز پیشش بودم یهو شروع کرد گیر دادن گوشیمو گرفت کلشو زیر و رو کرد هیچی در نیومد بنا کرد ک تو پاک میکنی ک هیچی تو گوشیت نیست بعد گیر داد ب ماجرای دوماه پیش که چرا صاحبکارت بهت زنگ زد تو دروغ میگی بهش گفتی دیگه زنگ نزنه منم کلی قسم و آیه گفت بابد بهش زنگ بزنی ب من ثابت کنی ک بهش گفتی دیگه زنگ نزنه 

منه بدبخت با زور تهدید زنگ زدم اون بنده خدا اصلا هیچی یادش نبود قضیه برای دوماه پیش بود وقتی پشت تلفن گفت یادم نیست کوشی و از من گرفت شروع کرد فحشای رکیک دادن بی احترامی کردن  زن صاحبکارم گوشیو گرفت ک توضیح بده اشتباه موتجه شده شروع کرد ب اونم بی احترامی کردن من از خجالت آب شده بودم وقتی که گوشی و قطع کرد شروع کرد منو کتک زدن بچها😭😭😭😭😭😭

دارم تند تند مینویسم نت نبود 

گوشی منو کرفت از خونه بیرونم کرد گغت فردا میام دم سرکارت ابروتو میبرم تو با این یارو ی سر و سری داری هرچی التماس کردم افاقه نکرد  رفتم خونه صاحبکارم ب مادرم زنگ رد مامانم عصبانی شد رفتیم در خونشون زنگ زدیم در و باز نکرد ما داشتیم برمیگشتیم خودش زنگ زد که بیاین ما رفتیم اونجا گفت من گوشی و نمیدم فردا میام اونجا تکلیفمو روشن کنم ما برگشتیم مامانم با داییم دوباره رفتن در خونشون باز نیومد مجبور شدیم بریم در خونه خواهرش 

چون کتکم زد

گذاشتم