2777
2789
عنوان

طلاق

202 بازدید | 10 پست

عاشق هم بودیم خدایی 

عقد کردنمونم خیلی طول کشید

خیلی این در اون در زد تا عقد کنیم

تو دوران نشون چندبار ک ن خیلیییی ب همدیگه بی احترامی کردیم جفتمون تقریبا عادی بود دیگ برامون 

باز چند ساعت بعدش یا نهایت روز بعدش اوکی میشدیم 

عموهام و زنای بی پدرشون تو کار دعا جادون

چند بار هممونو دعا کردن و بدبخت هی دنبال دعانویس بود باطل کنه

خلاصه عقد کردیم و الان ی شش ماهی میشه 

اما سر ی موضوع اعصابم بهم ریخت و خیلی بی احترامی کردم بش و ی اشاره مختصرم ب باباش داشتم

اما از بعد عقد همسرم دیگ بی احترامی ت چت نکرد و رو در رو گند میزد فقط

همسرم بیرون بوده و مادرش ک زنداییمه همه روووو خونده بود 

زنگ زد و اول با توپ پر اومد بعد کم کم خوب شد

گذشت و شبش شوهرم اومد خونمون

اوکی بودیم ک سحر من گفتم مامانت هی پشت تو در میاد منم باید ب خانوادم بگم و هی گریه تو بغلش

و هیچی نمگیف و سعی در اروم کردنم داشت 

اونم گذشت تا ظهری ک رف دیگ ن زنگ زد ن پیام💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سراغش گرفتم گف تماس ضبط شدتو گوش کردم

مامانم چیزی نگفته و تو دشمن مامانمی و فلان و بیسار

من از بابام مخفی کردم 

تا هفته بعدش 

چون ۲۵ اسفند تولدم بود گفتم حتما میاد دیگ

چون سال قبلش با اینکه عقد نبودیم ترکوند برام

کافه رزرو و کادوو و ی عالمه تشکیلات

تا اینکه همون روز زنداییم که اسمش زهراس

زنگ ب بابام 

مث اینکه امیرمحمد همه چیو ب مامانش گفته بود 

حرفامو کارامو همه چیووووو

حتا مزاحمی ک داشتم ی جور گف انگار من نخ دادم💔

چرا همش بحث میکنین زندگی خیلی زود گذره همدیگر را دوست داشته باشید و الان تو بهش زنگ بزن و بیخیال دعوا و بحث حرف عاشقانه بزن و بگو نگرانت شدم نزار سر چیزای بیخود و سر دیگران زندگیت خراب شه 

سراغش گرفتم گف تماس ضبط شدتو گوش کردم مامانم چیزی نگفته و تو دشمن مامانمی و فلان و بیسار من از باب ...

دیگ بابام اومد سراغم 

منم همه چیو گفتم بهش 

حرفای مامانش ب بابام زمانی ک دعایی بود

حرفای خودش باباش

حرفای بدی ک ب بابام زده بود

خلاصه بابام برگشت ازشون و الان ی ماهه بینمون شکرابه

دیگ بابام اومد سراغم  منم همه چیو گفتم بهش  حرفای مامانش ب بابام زمانی ک دعایی بود حرفا ...

بعد سرکتاب باز کردم براش گفت ی زنی سحرش کرده 

خانوادگی دعایین

رفتیم پیش دعا نویس گف دعا نیس ولی مامانش تو کار دعا جادوئع

بابام و مامانمم اعتقادی ب دعا ندارن 

حتا از سوراخ دیوارمون ی دعا امروز پیدا کردم 

بابام میگ انقد ارزش نداشتی ۶ ماه بمونه پات

با دعا دنبال شوهری و فلان حرفا 💔.

گف الا بلا طلاقت میگیرم 💔

دلم خیلی تنگه براش خیلی

چیکار کنم💔

چرا همش بحث میکنین زندگی خیلی زود گذره همدیگر را دوست داشته باشید و الان تو بهش زنگ بزن و بیخیال دعو ...

جواب نمیده منم از شب تولدم ک ۲۵ اسفند بود دیگ ن زنگ زدم ن پیام. 

بابام مطمئنم دیگه کوتاه نمیاد 

میگ بچه ننس بدرد تو نمیخورع

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز