سلام......چند روزیه میخوام تاپیک بزنم میترسم دخترم ببینه بترسه......ما تازه سه روزه از مسافرت اومدیم از زمانی که اومدیم خونمون یه جوریه......اول دخترم میگفت من میگفتم الکی نگو....باز فیلم ترسناک دیدی؟ولی با اینکه نمیخوام باورکنم ولی دیگه میترسم....فک کنم جنی چیزی تو خونمونه.....
دخترم ۱۵ سالشه....دروغم نمیگه.....دیروز خواب بودم تو اتاق داشت واس ریاضی میخوند امتحان داشت هیچ وقت تو حال نمیخونه چون تلوزیون روشن میره اتاق چشامو باز کردم دیدم کنارمه گفتم چیه مامان؟...گفت مامان تو اومدی دم اتاق از پشت منو نگاه کردی؟ گفتم نه من خواب بودم....گفت مامان یکی داشت نگام میکرد......قسم میخورد به جون باباش....قسم راستشه
واس عید دیدنی.....اره......عمه شوهرم اومده بود.....از ایناس که واس هرچی دعا میگیره....اخرین باری که اومد هی میگفت ماشالله چه خونه زندگی چه النگو هاییی چه دختری...چه....قبل مسافرتمون اومد دوباره
اصلا حالم بده......دارم سکته میکنم....به شوهرم میگم میگه نمیشه....اخه وقتی شوهرم هست هیچ چیزی نمیشه.....دیشب دخترم سه نصف شب اومده میگه مامان من ننیتونم بخوابم میگم چرا؟میگه یکی تو اتاق وایمیسته منو نگاه میکنه تا میخوابم یا صدا درمیاره....یا مثلا یهو درپنجره باز میشه یا برکه ها ورق میخورن......به قران راس میگم.....