این سایت به نظرم یک مشکلی داره که خیلی رو مخ خودم هست، شما هم اینجوری هستین یا تنهام؟
وقتی بروزرسانی رو میزنی و مینویسه پست جدیدی درج نشده است ، حتماً باید باکس(خواندم) رو بزنی تا اون پیغام بره و دوباره بروزرسانی بزنی، انگشتمو هی بالا پایین میبرم دستم خسته میشه.
چرا درستش نمیکنن؟ واقعاً یه طراح سایت پیدا نمیشه این مشکلو درست کنه، جوری که به جای باکس (خواندم)، هرجای صفحه بزنی اون پیغام بره و دکمه ی بروزرسانی رو تندتر بتونی بزنی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اخه چجوری میشه تو تاپیکی که سی تا پست هست فقط پنج نفر بازدید کرده باشن
هر کاربرم یه پست بیشتر نذاشته که بگیم اون پنج نفر سی تا پست گذاشتن
قطره، دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفتهبود.هر بار خدا میگفت «از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.»خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بینهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همهی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بینهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
اره برا همه همینطوره زیاد وقت نمیزارن برا بروز کردن سایت محیطش مثل قدیمه فقط دیگه اون استیکرا قشنگ ...
دقیقا
به جز
بقیه استیکرا اصلا باحال نیست
یعنی فونت استیکرو باید عوض کنن کمی کوچیکتر باشه روشن تر باشه و بینشون انقدر فاصله نباشه
ولی خانم تهرانی اصلا جواب پیام نمیده فقط هر مناسبتی شه تاپیک میزنه تبریک میگه
حتی خودمون عید و.. تبریک بگیم جواب نمیده
قطره، دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفتهبود.هر بار خدا میگفت «از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.»خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بینهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همهی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بینهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
دقیقا به جز بقیه استیکرا اصلا باحال نیست یعنی فونت استیکرو ...
نی نی یار پنج از اون استیکر وسطی استفاده میکنه.
🟩 🟩 هرکسی به روش خودش خدا رو درک می کنه راه های رسیدن به خدا برای هرکس فرق می کنه. در مورد دیگران قضاوت نکنید، تا خودتان مورد قضاوت قرار نگیرید. دیگران را محکوم نکنید، تا خدا نیز شما را محکوم نکند. دیگران را ببخشایید تا خودتان نیز بخشوده شوید. انجیل لوقا باب ۶ آیه ۳۷ 🦋🦋🦋 درخواست دوستی رد می کنم.