سلام دخترا..
من همیشه خواننده خاموش بودم و دلم نمیخواسته تاپیک و اینا بزنم..
در کل دختر ( زن) تو داری هستم.. امروز ی اتفاقی افتاد.. من مامانم رو دیالیز میبرم.. هفته دوبار.. هر از گاهی شده ک بخاطر مشغله و اینا نتونستم باهاش برم.. پرستارهای جدید اضافه شدن ک من نمیشناسمشون... یکی از این پرستارهتکا یمدته رفتاراش تغییر کرده، همش دور و بر ما میپلکه و همش زوم کرده رو من از دور و نزدیک.. من متاهلم.. و ایشونم حلقه داره دستش و صد در صد متاهله.. اون روز شیفت این آقا بودن ک مامانم رو ببنده، کارشون رو انجام دادن منو مامان تشکر کردیم رفتن.. ی چنباری اومد فشارشو چک کرد و اینا.. وقتی تموم شدیم مامانم داشت وسایلاشو جمع میکرد منم کیفشو آوردم یهو پرستاره یواش بهم گف چشمای خوشگلی داری! و رد شد و رف
من نشنید گرفتم گفتم شاید با من نبود.. ولی حرفش رو مخم بود.. تا امروز عصر... بازم برگشت گف میشه اینو داشته باشی ی کاغذ بود تو دستش گذاشت رو میز ولی من محل نزاشتم زود برداشت کاغذو..