دعواکردیم اونم شدید، ایندفع تقصیر من بود ک روش فشار اوردم،اما دیگا صبرم تموم شدا برای همه چی پول و وفت دارع جز من،عروس۲۸روزه بودم انچنان کتکم زد ک ۳روز نتونستم تکون بخورم
ایندفع ساعت12شب از خونش پا برهنه و فقط با ی چادر پرتم کرد بیرون، قبلشم کلی کتکم زد، خواهرم از ترسشون رام نداد خونشون و مجبوری اومدم باز این خرابشدع🙂
به بابام گفتم اومد، برگشت جلوی همع گفت جایی تو خونه من برای ت نیست، درحالی ک ۱۱سال داشتم خودش منو ب اسم این عوضی کرد ک راحت برع زن بگیرع، 
هرچقدر گفتم پدر من خودت منو دادی، من هرزگی نکردم ک این منو دیشب اونموقع انداخت بیرون، بازم برگشت همونو گفت
درحالی ک خمیشع منو پر میکرد ک ب شوهرت بکو مستقل شع اونروز جلو همه گفت تو چیکاره ای ک براش تعیین تکلیف میکنی؟؟؟ 
مادرش کلی افترا بهم زد،کلی دروغ گفت بهم،پدرشم همینطور
خداشاهده تو این ۱سالو نیم حتی ی وعدا غذا هم باهم نخوردیم، همش خونه مادرشع، خیلی پولدارن، برای ۱مرغ۴ماه التماسش کردم بخره دلم خیلی میخواست اما نخرید،هیچ جا نمیتونستم برم تو این ۱سالو نیم اگه مامانش اجازه نمیداد
من چ غلطی بکنم الان؟؟! جایی ندارم برم،
دارم سعی میکنم دیگع دوسش نداشته باشم
حالم خیلی بدع
توروخدا بگین چیکار کنم، من کلا ۲۱سالمع😔