ایشون یکی از آشناهای خواهرم هست و متاسفانه دچار یه خیانت ناخواسته و سؤتفاهمی شده. متاهل سه سال ازدواج کرده و ۳۵ سن دارند خانهدار بدون فرزند. زمان دانشگاه با یکی بودن خیلی همدیگه رو میخواستن، اما برای نداشتن شرایط تفاوت فرهنگ و شهر و مشکلات همه مخالفت کردن و بعد از ۵ سال باهم بودن جدا شدند.
چند ماه پیش همدیگه رو اتفاقی میبینن و قرار یه ملاقات به گفته ایشون فقط یکبار که دلشون راحت بشه چون هر دو ازدواج کردند و اون آقا بچه هم داره. از شانس ایشون سریع شوهر خانم میفهمه از چتها عکس میگیره و بگفته ایشون شوهرش خیلی خونسرد و با سیاسته و به روش نمیاره و ایشون رو تعقیب میکنه وقتی میره سر قرار همینجور عادی با هم روبوسی میکنن و عکس میگیره شوهرش و مستقیم میره پیش پدر خانم. بگفته ایشون حسابی پدر خدمتش میرسه و الان چند وقته تو خونه پدرش حبسه. پدرشون هم از شوهرش حمایت میکنه و حتی همراه ایشون برای شکایت و درخواست طلاق میره و میگه که دخترم مهریه نمیخواد. البته میگه اینم از سیاست پدرشه. از اون آقا شکایت کردند و الان با وثیقه آزاده و احتمالا زندگی اون هم پوکیده.
حالا پدرشون با پدرشوهرش وساطتت کردن و شوهرشون حاضر شدن ایشون رو ببخشن و برگردن سر خونه و زندگی.
حالا ایشون مردده که برگرده به خاطر اینکه برگرده میگه عزت و احترامم کم میشه و دیگه جایگاه ندارم و شوهرم هم پر رو میشه و از اینجور حرفها.
شما بودید چه میکردید؟
هرچی که میدونستم همین بود و کلش رو گفتم شوهرشون رو هم تو عروسیشون دیدم. راست میگه خیلی زرنگ و خونسرده. اینکه گفتم به ظاهر خیانت برای اینکه واقعا خیلی شلوغ کاری شده و همش بخاطر اون روبوسی و عکس هست.