سلام،منوشوهرم خودش انتخاب کرده و ازاولم مادرپدروخواهرش اصلابه من روندادن و خوششون نمیادازم،شوهرمم به زور میخاد منوداخل اونهاکنه ولی من میبینم اونهااصلامنودوست ندارن،یه چندروز قبل باشوهرم حرفم شدو صداشوبردبالا و پدرش شنید حالامنوشوهرم آشتی هستیم و شادیم باهم اماپدرش منو میبینه خودشومیگیره وصورتشو میکنه اونطرف (کاسه داغ تراز آش).هرجمعه مهمون خونه پدرشوهریم بخاطراینکه همسرم ناراحت نشه بابی میلی الان اومدم نشستم مادرپدرش به زورجواب سلاممودادن حالم بهم میخوره ازاینجا دوست ندارم نون کسی که دوستم نداره رو بخورم یعنی اینجابهترین غذاهم باشه برام زهرماره.الان دارم خفه میشم به زور تحمل میکنم.شمابودین چکارمیکردین؟؟؟؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عضوگروه نارنجی🧡تاریخ شروع ۱۰/۲۵🧡وزن اولیه۷۲😬وزن ثانویه ۱۱/۵:۶۹/۸۰۰😎وزن ثالثیه😅 ۶۸/۶۵۰:۱۱/۱۶😉وزن هدف اول ۶۵🔐هدف دوم۶۰🔐هدف نهایی ۵۸🔐💛من موفق میشم،دیگه وقتی عصبی بشم شکلات نمیخورم نوشابه انرژی زا و چیپس و کیک و کلوچه ممنوع🤧😜،،دوستان،کارآگاهان،کنجکاوان تاپیک اول مال من نیستتت من متاهلم چندساله ازدواج کردم