کارفرمام من و همکارم رو دعوت کرد خونهاش اونم با اصرار زیاد
من رفتم یه گل و شیرینی هم بردم گل رو دادم به دخترش و شیرینی رو به زنش
زنش جعبه شیرینی رو پرت کرد رو اوپن
گل هم از دست دخترش کشید انداخت اون طرف و کلی بهم اخم کرد
منم یهو فهمیدم همکارم نمیتونه بیاد و من تنهام
یه چایی سرد پر تفاله هم کوبید جلوم
منم بعد یک ربع پاشدم امدم بیرون