2777
2789

بچه ها من ۲۵ سالمه و شاغل هستم و همسرم ۳۰ سالشه. تقریبا ۶ سال که ازدواج کردیم که متأسفانه از دوران عقد مون  متوجه خیانت های متعددش شدم از رابطه اش با خواهر بزرگترم گرفته تا ....

این خیانت هاش هرسال بود و حتی بخاطرش ۲ بار از محل کارش تعلیق شد. من در همه این سالها چون دوسش داشتم و خانواده ام مخالف بدون اصلا حرف جدایی رو پیش نکشیدم و امیدوارم بودم درست بشه حتی چندبار مشاوره رفتم اما نشد که نشد...


من در همه این سالها به معنای واقعی موهام سفید شد، افسردگی گرفتم و کلی حالم بد میشد و ...

از عصبانیت زیاد خون دماغ می کردم، گریه های شدید و شب بیداری و نُش خوار فکری!!


خلاصه از این ۶ سال فقط ۵ سالش به خیانت ایشون گذشت و من هربار به خانواده ام گفتم متأسفانه هیچ حمایتی نشدم و هربار با کلی طعنه و تحقیر منو برگردوندن سر زندگیم و معتقد بودن طلاق گرفتن هنر نیست و ساختن زندگیت هنره یا این که با طلاقت آتیش تو زندگیمون ننداز و حتی خواهرم می گفت از خونه میندازمت بیرون اگه بخوای برگردی و ...


من ناچار سال ۹۷ ازش حق طلاقم رو گرفتم تا اگه مجدد تکرار کرد من طلاقم بگیرم اما متأسفانه دقيقا سال بعدش متوجه خیانت بعدیش شدم و تا دی ماه ۱۴۰۰ این آدم چندین بار بهم خیانت می‌کرد و من فقط بعضیاشون متوجه میشدم اونم خیلی سربسته .

حقیقتا هم خیلی خوب کارشو بلد بود و همه چیو عادی جلوه میداد که اصلا شک نمی کردم به هیچی!

اما چون خانواده حمایت گری نداشتم و شاغل نبودم و حتی گواهینامه ام نداشتم نتونستم طلاقمو بگیرم‌.


بارها بعد این که مُچش رو می گرفتم قسم و گریه میکرد که آدم میشه و درست میکنه همه چیو اما دوباره بعد ۶ ماه یا یه سال بعد، گند جدیدش رو میشد .

یه بار بهم گفت دوستم نداشته و جوونی نکرده واسه همین این کارا رو میکنه .

حتی به زنه تو چتش گفته بود که زنم خرابه 😔

که خيلی دلم شکست🖤💔


نهایتا همه چیو با یه دل شکسته و خشم و بغض فرو خورده رها کردم و تصمیم گرفتم فقط زندگی کنم که بگذره و تموم شه و سراغ گوشیش نرفتم و تجسس نکردم.

اما بهش گفتم بالاخره یه روز که مستقل شم به همون خدا جدا میشم و میرم چون واقعااااا خسته شدم ازت.

کلا دیگه نسبت بهش حس خاصی نداشتم و همه چیو رها کردم...

تا این که مهر ماه ۹۹ شاغل شدم، گواهینامه گرفتم، خونه خریدیم .

 خلاصه تو این یکسال این می رفت روانپزشک اما من اصلا نرفتم ببینم چه داروهایی مصرف میکنه...


سعی کردم خوش بین باشم تا این که چند ماه پیش با یه خانمی تو دانشگاه شون هم کلاسی بود و برای درس شون باهم در ارتباط بدون حتی چندین بار بهش گفتم از این کارات خوشم نمیاد یا دوست ندارم با این خانم در ارتباط باشی کلی ناراحت میشد که تو شکاکی تو روانی هستی و یه گند رو صدبار همش میزنی و شاکی میشد...


تا این که یه روز که سرکار بودم بهم گفت که میخواد با این خانم برن یه شهری که از محل زندگی ما تقریبا ۶۰ کیلومتر اون طرف تر بود هرچی بهش گفتم خب تنها برو 

گفت نه این خانمم با همین استاد این درس رو داره .

اصلا مامانش هم با ما میاد که مشکلی نباشه...

اما من اصلا نبودم که ببینم مامانش هم با اونا رفت یا نه؟؟ خانم جوون و مجرد با یه تیپ خوب 


کلی ناراحت شدم که چرا اصلا توجه نمیکنه که من خوشم نمیاد پس حداقل بخاطر من این کارا رو نکنه...


ادامه داره...

منم تصمیم گرفتم که با توافق خودش و بدون اطلاع خانواده هامون جدا بشیم و من ماشینش رو برداشتم و خونه رو هم کامل گرفتم و بهمن ماه ۱۴۰۱ جدا شدیم اما زندگی سوری جلو بقیه رو داریم. هر چند رفت و آمد خیلی کم کردیم..

اونم وسایلش رو جمع کرد و رفت

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حالا ده روزه هی پیام میده بیا برگردیم من یه آدم جدید شدم، شخصیت من تغییر کرده و شیطون گولم زده و خر شدم و از این دست حرفا که کلی ابراز پشیمونی کرده که تلاش دوباره کنه و فرصت میخواد. 

منم گفتم دیگه واسه پشیمونی و تلاش خیلی دیره اما میگه نه دیر نیست دوباره شروع می کنیم و خلاصه روانی ام کرده 😭😭

من با این که به دعا نویس و این داستانا اعتقاد ندارم اما مجبور شدم رفتم پیش یه دعانویسی که می گفتن خیلی کارش خوبه و دقیق بوده و... 

بدون ابن‌ که خودم ازش چیزی بگم یا مشکلمو مطرح کنم ، فقط مشخصات دادم و بهم گفت که یه زنی تو زندگیشه 

بدون خوندن ادامش مبگم خیلی خودت رو بی اززش کردی این ادم نمیشه


آره خیلی احساس سرخوردگی دارم😔

من با این که به دعا نویس و این داستانا اعتقاد ندارم اما مجبور شدم رفتم پیش یه دعانویسی که می گفتن خیلی کارش خوبه و دقیق بوده و... 

بدون ابن‌ که خودم ازش چیزی بگم یا مشکلمو مطرح کنم ، فقط مشخصات دادم و بهم گفت که یه زنی تو زندگیشه

من با این که به دعا نویس و این داستانا اعتقاد ندارم اما مجبور شدم رفتم پیش یه دعانویسی که می گفتن خی ...

دعانویس هم چیزی نگه مشخصه که ذات آدما عوض نمیشه!

خیانت از اون مشکلاتیه که حتی یک دقیقه تحملش توهین به خود آدمه

حالا که شکر خدا ازش جدا شدی کامل تمومش کن

برو دنبال زندگیت

۶سال زندگیت رو هدر دادی با کلی تجربه ی بد! از این به بعدش رو هم میخوای هدر بدی!؟

حالا ده روزه هی پیام میده بیا برگردیم من یه آدم جدید شدم، شخصیت من تغییر کرده و شیطون گولم زده و خر ...

نه دیگه قبول نکن. سرت درد میکنه ها. تازه راحت شدی. دست راستت رو سر من. زندگی من بدبختو بخون تروخدا... الان میزارم برات تاپیک زندگیمو


نمیتونم بگم ساده‌ای، چون خوب حقت رو گرفتی.

ولی نمیتونم هم بگم عاقل و دانایی، چون سوالی که میپرسی خیلی کودکانست.

درکت میکنم خانوادت پشتت نیستن و تازه جدا شدی از زندگی مستقل میترسی. ولی تو قسمت سخت و تلخ ماجرا رو گذروندی، الان دیگه وقت رهایی و آزادی و رشد توعه. خواهشا تمام راههای ارتباطیت رو با همسر سابقت مسدود کن. البته که تو اگر اونو رها کنی با این طرز فکرت با میری یکی لنگه همونو انتخاب میکنی. به نظرم نیاز داری روی خودت خیلی کار کنی. باید کلی دوره عزت نفس و خودشناسی بگذرونی. از پسش برمیای چون با عرضه‌ای، فقط نترس و تنها ادامه بده

دیوانه ای ؟به عقلت شک کردم

خودمم روانی شدم با هر مشاوره و روانشناسی صحبت کردم گفتن برگشت نداره و  جای امید زیادی نیست.

حتی اگه ۱٪ هم  درست بشه دیگه تو با اون آدم نمی تونی ادامه بدی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز