بچه که بودم همیشه بین منو خواهرام فرق میذاشت و به اونا بیشتر میرسید.حتی گاهی یادش میرفت بهم غذا بده.بعدش هم وقتی درسم تموم شد رفتم خونه کار پیدا نکردم چندسال خونه بودم انقد بهم گیرای الکی داد و اذیتم کرد که مجبور شدم برم یه شهر دیگه.خواستم ازدواج کنم کل جهازمو سیسمونیمو خودم خریدم دریغ از خرید حتی یه پتو برام. بالش و پتوهای کهنه ای که قبلا برا خوابگام داده بود رو دلش نمیومد بهم بده و دوس داشت بهش پس بدم.عید رفتم خونه ی بابام بمونم راضی نشد بیشتر از یه روز بمونم ....ولی مادره دیگه....