من از خدا میترسم
و سعی میکنم رضایتشو به دست بیارم
ولی اون با وجود من مشکل داره
میگه باید ساختار وجودیتو تغییر بدی تا ازت راضی باشم ....
میگه وجودت مشکل داره
یه زن سلیطه میخواد که اگه تو کوچه خیابون دعوا شد منم پا به پاش دعوا کنم...
یا با خانوادم دعوا کنم و طرفداریشو بکنم
من ادم ارومیم کلا
ولی اگه رو مخم بره من نباید حرف بزنم
حرف حق میزنم میگه زبونت نیش داره
تصمیم گرفتم چیزی نگم بهش
ولی از همه کارم ناراضیه