بزارید از اول بگم شما رو به خدا بمونید نیاز به درددل دارم 
من افسردگی دارم و چون مقید هستم ارایش نمی کنم و مو بیرون نمیزارم 
ما قبل سیزده بدر رفتیم خونه داییم بعد اونجا پنج شیش تا دختر بودن هم سن من کلی به خودشون رسیده بودنو و آرایشو من کاری ندارم به اونا ولی مامانم همش با خشم نگام می کرد 
بعد برگشتیم خونه مامانم گفت همه هم سنو سالای تو به خودشون می رسن اینجوری شوهر گیرت نمیاد 
( ما یه هفته مونده به عید با یه خانواده رفتیم مسافرت بعد واسه دخترشون خواستگار پیدا شد ) 
بعد اون مرتیکه ( بابام ) گفت واسه دختر فلانی تو جنوب خواستگار پیدا شده این هیچی کلی هم به خدا و قرآن فحش داد ( چون من مذهبی ام ) 
همش این خواستگار نداشتنو تو سرم می کوبه