من خودم یخواستگار داشتم البته مجازی بود باخواهرش اومد باهم آشنا شدیم قرار برازدواج داشتیم
باهم ک حرف میزدیم متوجه شدم ادم دستوری هست
صحبتمون ازصبحونه شروع شد گفتم اگ صبح بیدار نشم برات صبحونه نذارم خسته باشم چکارمیکنی میگف بیدارت میکنم همینجوری صحبت میکردیم دیدم داره میگه کارخونه وظیفه زنه من پانمیشم براخودم صبحونه بذارمو فلان
دیدم نه بابا این اصلا منطق و انصاف سرش نمیشه گفتم ببخشید مابدرد هم نمیخوریم تموم کردم باهاش
هرچی بهش توضیح دادم توبراخودت درست میکنی لطف درحق خودته کارخونه وظیفه زن نیست اصلا توکتش نمیرف