من خیلی دوست دارم با خواهر کوچیک ترم وقت بگذرونم ۲۳ سالشه ولی تا میرم تو اتاقش میگه برو نیا میخوام فیلم ببینم میگم خب با خم ببینیم میگه نه تنها دوست دارم! چند روز پیش تولدم بود مامانم بهش گفت تولد خواهرته بهش تبریک بگو اونم به روی خودش نیاورد و انگار نه انگار! اگه باهاش حرف نزنم اونم حرف نمیزنه و اتوماتیک قهر میشیم...یه بار براش یک میلیون کتاب رمان خریدم که دوست داره یه جوری رفتار میکرد انکار وظیفمه نه تشکری نه چیزی...خیلی یبسه خیلی...مادرمم عین پروانه دورش میچرخه ولی محل نمیده به مادرمم زیاد ققط عاشق بابامه جون میده براش ولی به اونم پرخاش زیاد میکنه گاهی...بگم مثلا یه تیکه از غذات بده بچشم نمیده حتی ولی من همه کار میکنم براش...منم دیگه خسته شدم ازش مطمئن شدم عاطفه ای نداره گفتم ولش کنم به حال خودش