مردان غریب جبههها پیر شدند
یک عده به ذکر توبه تطهیر شدند
یک عده ز دوریت زمینگیر شدند
برگرد که بر بهارمان میخندند
یک عده به انتظارمان میخندند
دستان سیاهی که به خون آلوده است
گویند که انتظارتان بیهوده است
افسوس کسی نیست بیا داد برس
ای صاحب ذوالفقار به فریاد برس