سلااام
دیشب خونه رفیق بابام دعوت بودیم برا افطار یه پسر داره که دو سال از من بزرگ تره . که البته رفیقمم هست ولی نه در اون حد صمیمی، ششم باهام درس میخوندیم برا تیزهوشان که اون قبول شد من نشدم 😂😑 و بعد از اون خیلی کم میدیدیم همو.
بعدش عاقااا حیاطشون خیلی خوشگل بود پر گل بود بعد گفتم وااای اینجا فقط باید عکس بندازی گفت باشه گوشیتو بده بندازم گوشی منم ۵ درصد شارژش بود ( کلا اگه بخوام جایی برم گوشیم شارژ نداره 😂☹) گفتم بزا برم تلفن بابامو بگیرم گفت نه من میگیرم برات میفرستم گفتم اوکی
حالا بعده این که اومدیم عکس هارو برام فرستاده میگه استوری نکن😑😂