من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یه جایی خوندم که میگفت : هیچ وقت یک مادر رو سرزنش نکنید، چون خودش خیلی بهتر از شما این کارو بلده... هر روز یک احساس سنگینی و غم داره که مدام تکرار میکنه :کاش بیشتر بودم، کاش بهتر بودم و کاش مهربون تر بودم. همیشه آخرش خوبه،اگه بد بود بدون آخرش نیست وقتی که تو رفتی و لبت نیست،به قرآن لنگ است بساطِ قم و این صنعتِ سوهان از روی لب توست که در حاشیه قم/هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش 😍😍😍🤪🤪 چشم هایت عقیق اصل یمن /گونه هاقاچ سیب لبنانی /تو بخندی شکسته خواهد شد /قیمت پسته های کرمانی
اونجوری که خالم پوشیده بود و طرز دوختش خورد تو ذوقم ...
مادرمم میگه عبا تو سن تو نیست
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
آره واقعا خیلی رومخ می شه وقتی یکی از بستگان مسن خوانواده لباسی که داری یا می خواستی بخری رو پوشیده ...
🥲
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...