عمم اینا اومده بودن خونمون عید دیدنی
مامانم رفته بود میوه بیاره
بعد عمم گفت ببخشید میخواستم قند بگیرم مغازه های سرخیابونتون نداشت دیگه یه بسته نون شیرین گرفته بودن منم باز کردم گذاشتم جلوشون یهو خواهر کوچیکم اومد تو گوشم گفت به منم بده
منم نمیدونم چرا یه لحظه گفتم میگه نون خشکست چیه
اها نون شیرین میخوام
اون لحظه قیافه عممم😐
شوهرش که زیرچشمی نگاه عمم میکرد
خواهرممم که از خنده دلشو گرفته بود
وایییی منم ریلکس اصن رو خودم نیاوردم چه غلطی کردم
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂