2777
2789
عنوان

❤️قصه زندگی رها قسمت ۹❤️

52962 بازدید | 619 پست

تازه برای خونه وای فای گرفته بودیم 

قرار بود فردا جواب های کنکور بیاد

کامپیوتر رو روشن گذاشته بودم و صفحه سایت سنجش رو بالا که فردا فقط وارد بشم

ساعت ۱ بود که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم

امیرعلی بود با نگرانی جواب دادم

چی شد نصف شبی؟

امیرعلی- رها حاضر کن بیام دم در

من- چی شده میمیرم تا بیای

امیرعلی- خبر خوبه زود باش فقط

مانتومو تنم کردم

از خونه امیرعلی تا خونه ما نیم ساعتی راه بود ولی خب صداش از تو ماشین می اومد

یواش از اتاق اومدم بیرون

پاورجین پاورچین از خونه زدم بیرون

منتظر امیرعلی شدم

تا رسید با نگرانی سوار ماشین شدم

چی شده؟

امیرعلی - رتبه ها 

من-خیر نبینی بحق پنج تن اون که فردا میاد

امیرعلی - نه بک ساعته اومده

دستام شروع کرد لرزیدن

فقط از بابا میترسیدم

من- خراب کردم؟

امیرعلی- عالی ۳۰۶ میدونم تو لیافتت بیشتر از اینا بود اما روزگار ناسازگاری کرد

بغضم گرفته بود

من-  یه تصمیمی دارم کمکم میکنی

امیرعلی- هرچی باشه

من- بابا میخواد که عمران بخونم اما برای اولین بار میخوام مخالفت کنم میخوام کامپیوتر بخونم توی این مسیر به یه نفر نیاز دارم پشتم باشه. 

امیرعلی- کار خوبی میکنی. از این سن باید خودت برای خودت تصمیم بگیری نه دیگران .

فردا رتبه رو به مامان اینا گفتم

مامان کلی ذوق کرد و بابا کاملا طبیعی برخورد کرد

چون توقع رتبه زیر ۱۰۰ رو داشت

بعد انتخاب رشته بابا یک هفته ای باهام سرسنکین بود و من کمتر جلو چشمش بودم که ناراحتیش رو نبینم

دوسش داشتم دلم نمیخواست دلیل ناراحتیش من باشم

ولی خب من باید قوی میبودم

نمیخواستم این ضعیف بودنم ادامه داشته باشه و یه بار دیگه لطمشو بخورم

ماه ها روال زندگی بطور طبیعی گذشت تا جواب انتخاب رشته ها اومد

من رها اعتماد ورودی سال ۹۱_۹۲ رشته مهندسی کامپیوتر  دانشگاه امیرکبیر 

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

انتخاب واحد های ترم اول رو خود دانشگاه باید انجام میداد

۱۹ واحد 

تو لیست کلاس ها داشتم دنبال برنامه نویسی  میگشتم که یه نفر کنارم گفت:

برنامه نویسی با کی برداشتن برات؟

یه پسر هم قد خودم سبزه و نمکی

گفتم: عمادی

-اوه اوه خدا شاهده سه ترمه . پاس نمیکنههههه. برو حذف کن حذف و اضافه بردار

من- نمیشه که فکر کنم خودشون برامون برداشتن

- اخ یادم نبود به خدا اینقدر دلم میخواد برم ببینم برنامه نویسی پیشترفته چی درس میدن این نمیذاره که

بهش لبخند زدم و دنبال کلاس گشتم

پیدا کردن طبقه دوم کلاس ...

وارد کلاس شدم

همه ترم اولی بودن

استاد وارد شد:

بنده فارغ التحصیل دکتری دانشگاه شریف 

اینجا شوخی با کسی نداریم

از جلسه بعد برنامه ویژوال نصب میشه و با لب تاپ میاید


ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اومدم دم در به ماشین بوق زد نگاه کردم امیرعلی بود

سوار ماشین شدم

امیرعلی- خانم مهندس خسته نباشی

من- ترسیدم یکم این استاده خیلی جدی بود

امیرعلی- نترس بابا ترم اولی گیر آورده خواسته زهر چشم بگیره

من- چه میدونم

امیرعلی- رها جان عزیزم توی دانشگاه میخوام هرچی پیش اومد برای من تعریف کنی باشه؟ هیچ چیز نگفته نمونده باشه

من- چشم چشم میگم این تن کفن بشه میگم

امیرعلی- لال بمیری تیکه تیکه بشی چرا میگی کفن. دفعه آخرت باشه هاااا

من- ولی فکر کنم کفن خیلی بهتر از نفرین های تو بودا

ماشین دم پاساژ پایتخت نگه داشت

امیرعلی- پیاده شو

من- اینجا برا چی؟

امیرعلی- مگه نگفتی گفته لب تاپ بیاری جلسه بعد؟ تو داری؟

من- نه ولی خب فرصت هست حالا

امیرعلی- میخوام من برات بگیرم

خواست پیاده بشه دستشو گرفتم:

یه لب تاپ حقوق دو ماهه توعه

امیرعلی- میشه خوردم نکنی؟ دارم به اندازه خودم

نتونستم بهش نه بگم

پیاده شدم

برام یه لب تاپ لنوو گرفت و همونجا هم برنامه هارو نصب کرد

(اون لب تاپ الان مادر بردش سوخته درش هم شکسته اما من هنوز دارمش❤️)

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

حاظرم شماره بدم زنگ بزنی تند تند برام تعریف کنی 😒 

تروخدا روزها تو نت بنویس بعد تند تند کپی کن اینجا زود تموم بشه 😫 عاشق داستان زندگیتم خیلی شبیه رمان هاست 🥺 

واااای اگر لپ تاپ نگه داشتی پس حتما با امیر علی ازدواج نکردی🥺🙁🙁 

تو یادت نیست ولی من خوب به یاد دارمبرای داشتنت  دلی  را به دریا زدمکه از آب می ترسید

هر روز صبح امیرعلی منو میذاشت دانشگاه و خودم برمیگشتم خونه

روز کلاس برنامه نویسی رسید

ما تازه داشتیم با کد های اولیه آشنا میشدیم

اما یکی از بچه ها از هر برنامه ای صحبت میشد بلد بود

خیلی برام شگفت انگیز بود آخر کلاس موقع حضور غیاب فهمیدم اسمش علیرضاست «علیرضا محمودی»

کلاس که تموم شد رفتم داشت لب تاپشو جمع میکرد رفتم نشستم پیشش

- اسم من رهاست. کلاس رفتی؟

بدون اینکه سرش رو بالا کنه گفت:

خانم اعتماد؟ نه کلاس نرفتم. یاعلی

و رفت

چقدر بهم برخورد

این چه طرز رفتار بود؟

رفتم پشت سرش 

من- پس چه جوری یاد گرفتی ؟

نگاهم افتاد بهش به سر و گردن از من بلندتر . موهای موردی و ریش های شونه کرده. انگشتر عقیق دست راستش. پیرهن سفیدی که تا دکمه بالا بسته بود و سویشرت سورمه و شلوار کتان سرمه ای ، کفش هایی که از تمیزی برق میزد

درحالی که تند تند قدم میزد

علیرضا- کتاب داشتم

 من- میاریش برای من؟

علیرضا- بله چشم

من- چجوری یادآوری کنم؟

خسته شدم و وایسادم

درحالی که میرفت

- یادم میمونه 

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

حاظرم شماره بدم زنگ بزنی تند تند برام تعریف کنی 😒  تروخدا روزها تو نت بنویس بعد تند تند کپی ک ...

ازدواج با امیر علی ؟

اخه چرا این فکر رو میکنی؟

اون مثل برادرمه

باور کن منم زندگی دارم

کار دارم طول روز

تا همین الانشم کلی غر شنیدم بابت اینجا بودن😂

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

ازدواج با امیر علی ؟ اخه چرا این فکر رو میکنی؟ اون مثل برادرمه باور کن منم زندگی دارم کار دارم ط ...

☹️☹️☹️☹️ ولی باید ازدواج میکردی 😥 

هوووف حرصم گرفت 😁😁😁

تو یادت نیست ولی من خوب به یاد دارمبرای داشتنت  دلی  را به دریا زدمکه از آب می ترسید

اومدم خونه

خیلی از کلاس برنامه نویسی خوشم اومده بود

بقیه درس های ترم اول دروس مقدماتی بودن و مرتبط با کامپیوتر نبودن شب که امیرعلی رو دیدم تمام ماجراها و کلاس و علیرضا رو براش تعریف کردم

امیرعلی- پسره ول کرده رفته تو راه افتادی پشت سرش؟

من- اخم هاتو وا کن بابا جذااااب . اخه خیلی باحال بود گفت کلاس نرفته برام جالب شد بعدشم ادم بخواد چیزی از کسی یاد بگیره باید سمج باشه

امیرعلی-  نه دختر نه. یه خانم پشت سر یه اقا نمیدوئه. فهمیدی؟ اون پسره هم ترم اوله جو گرفتش دو ترم دیگه با حداقل سه تا دختر کف حیاطه

من- اونوقت چرا شما پا در عرصه ۲۹ سالگی گذاشتی و یه دخترم کف حیاط باهات نیست؟

امیرعلی- اونش به خودم ربط داره شیرین زبون

و لپم رو کشید

هفته بعد تا وارد کلاس شدم چشمم خورد به علیرضا.  

من- سلام عللللل (شاید خوشش نیاد اسمشو بگم)آقای محمودی :/ کتاب رو آوردید؟

درحالی که سرم پایین بود( چم بود جو گرفته بودم؟)

خندش گرفته بود ولی کاملا داشت خودشو کنترل میکرد

حالا حرفای امیرعلی بود که خانمم کرده بود یا برخورد های علیرضا نمیدونم

علیرضا- بله اینم خدمت شما فقط چند تا سی دی هم هست اونا رو اول ببینید بهتره فقط چون مبنا تدریس استاد هم فکر کنم همین کتاب باشه لطف کنید در نگهداریش دقت بفرمایید ممنون میشم.

تمام مدتی که حرف میزد دست هاشم تکون میداد چقدر آرامش داشت صداش 

ادم رو وادار میکرد باهاش محترمانه صحبت کنه

درحالی که داشتم کتاب رو نگاه میکردم:

من- بله حتما کمال دقت رو در نگهداریش کوشا میکنم.

سرش رو بلند کرد یه نگاه بهم کرد

دوباره انداخت پایین

علیرضا- ممنون

گند زدی رها اینقدر تو عمرت چرت و پرت گفتی دو کلمه مثل ادم نمیتونی حرف بزنی

نشستم پشت سرش و تمام حواسم توی کلاس به کد زدن هاش بود

و منم تکرار کد هاشو مینوشتم و ازش یاد میگیرفتم

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز