2777
2789
عنوان

❤️قصه زندگی رها قسمت ۴❤️

3137 بازدید | 12 پست

وارد رستوران شدیم

از پایین درکه تا رستوران امیرعلی به تمام الوچه فروش ها قول داده بود برگشت ازشون خرید کنه و بعدش یواش به من میگفت غذا کم بخور تمام راه برگشت رو باید بدویی.

نشستیم

- زودباش بگو

خیلی آروم منو رو گرفت سمتم

اول غذا سفارش بده

غذا بخوریم

فرصت برای حرف زیاده

_اذیت نکن غذا اینجور از گلوم پایین نمیره

-تو؟ شوخی نکن باورم میشه سفارشتو بده بابا

نگاه کردم به لیست:

جوجه بدون برنج

بلند گارسون رو صدا زد و وقتی اومد

- دوتا شیشلیک نوشابه و سالاد

من-خدایی پس چرا منو میدی وقتی میخوای کار خودتو کنی

امیرعلی- درسته ما مثل خانواده شما از مرفحین نیستیم ولی خب به اندازه خودم دارم که بتونم مهمونت کنم.

من- ولی من اصلا ...

امیرعلی- میشناسمت دیگه با من میای بیرون فکر جیب من نباش،رها میخوام ساکت باشی تا حرفامو بزنم میون حرفم نپری هر سوالی هم داشتی آخر صحبتام بپرس . خانواده مادریت و ماها خانواده ای هستیم مذهبی و با رعایت تمام عرفیات مثلا همین تیپی که تو الان زدی اگه فاطمه(خواهرش) زده بود بهش گیر میدادم چون مدل ما نیست. خوانواده پدریت ولی خب این مراعات هارو ندارن و اما شما نه اینوری هستید نه اونوری توی همه چی حد وسط که من اینو خیلی دوست دارم. رها تو دیدی تا حالا  من با دختری برم و بیام؟ یا مسافرت تنهایی برم؟ نه مدلم این نیست اما راجع به امید، امید اندازه موهای سرش دوست دختر داشته همشونم تاریخ مصرف خاص خودشونو دارن. همه جور تجربه ای هم داره میدونم که میفهمی چی میگم. دو سال پیش قبل از رفتنمون به من گفت که از تو خوشش اومده و منتظر فرصتیه که باهات ارتباط بگیره . تو خوشگلی رها نمیگم خیلی زیاد اونقدر که همه ماتت بشن اما از سر امثال امید زیادی اینقدر هستی که دست بذاره روت. اما اومدم اینجا که بهت بگم 

رها جانم مواظب باش امید نزدیکترین فرد بهش من بودم میدونم که تا وقتی کسی براش ارزش داره که بدستش نیاورده. چیزی که دم دستش باشه براش بی ارزشه. رها ازش دور باش. به حرفم گوش میدی؟ نمیذاری من نگرانت باشم؟

من- مطمئنی اشتباه نمیکنی؟ من تا حالا رفتاری از امید ندیدم که چنین برداشتی ازش کنم

امیرعلی- مطمئنم. نمیذاری من نگرانت باشم نه؟

من- نمیذارم قربونت بشم. بخوریم غذارو جناب لاکچری

امیرعلی دستشو غنچه کرد و بوس کرد گذاشت رو لپم و گفت: بخوریم 

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

تو راه برگشت امیرعلی با آهنگ ها و رقصیدن هاش خواست که حرفا رو فراموش کنم 

من میخندیدم اما تمام ذهنم درگیر حرفاش بود.

امیرعلی هیچوقت به من دروغی نگفته بود که شک‌کنم به حرف هاش.

وقتی رسیدم خونه بابا و مامان داشتن حرف میزدن

مامان - به نظر من که پیشنهاد خوبیه. ببین الان رها میخواد ۷ تا ۲ مدرسه باشه تا بیاد خونه میشه ۳ عملا روزهایی که مدرسه است رو برای درس خوندن از دست میده

بابا- اخه باید ببینیم مدرسه ای قبول میکنه ثبت نام کنه ولی حضور نداشته باشه

مامان- اره بابا غیرانتفایی پول میدیم چرا قبول نکنن

من- سلام چه خبرههه باز برا من چه تصمیمی گرفتید؟

مامان- تصمیم خوب. بیا اینجا بشین

صندلی رو کشید عقب و من نشستم

بابا- امید پیشنهاد داد درس های تخصصی ریاضی شیمی فیزیکت با امید باشه و عمومی ها هم که زبان مشکلی نداری دینی و ادبیات هم خودت میتونی بخونی برای عربی هم معلم بگیریم امسال تو خونه بخونی . اینجوری خیلی بهتره 

من- چرا امید حالا مگه معلم بوده؟

بابا- خودت میدونی امید رتبه ۳۰ کنکور بوده از نظر علمی عالیه بعدشم کی بهتر از اون آشنا هم هست من نگرانی ندارم دیگه

..

میدونستم که اگه بابا تصمیمی برای من بگیره نمیتونم حرفی بزنم همونطور که دوست داشتم رشته انسانی بخونم و تصمیم گرفت برم ریاضی پس حرفی نزدم

قرار شد برن با مدرسه صحبت کنن و من فقط منتظر خبر مدرسه بودم ...


ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مدرسه موافقت کرد که با ماهی یک بار حضور و دادن امتحان های دوره ای حضور رو رد کنه.

میدونستم که باید خبر رو به امیرعلی بدم ولی اینکه چطور بگم رو نمیدونستم. میدونستم که ناراحتش میکنه این موضوع.

گوشی رو برداشتم که پیام بدم بهش 

دینگ

پیام اومد برام، امید بود

_ رها از فردا اگه اوکی باشی شروع میکنیم. هرچی زودتر شروع کنیم ماه های آخر کمتر به مشکل میخوریم.

من- فردا با امیرعلی قرار دارم از پسفردا شروع کنیم .

بعدشم پیام نوشتم برای امیرعلی

- بابا برای من تصمیم گرفته امید درس هارو باهام کار کنه اگه دعوایی داری بیا با بابا کن.ولی نگرانم نباش

خیلی طول کشید که جواب بده

فقط نوشت:

_من حرف تو رو یه بار میگی قبول دارم نیاز نیست دو بار بگی . نگرانت نیستم

...

کلاس های من با امید شروع شد 

هر روز از ۹ صبح تا ۳ بعدازظهر باهم توی اتاق من کلاس داشتیم 

با جدیت تمام درس میداد نه شوخی نه حرف نامربوطی

درس میداد و درس میخواست

بعد از گذشت یک هفته حس کردم که شاید سال پیش امید حرف الکی به امیرعلی زده و اونم شلوغش کرده اصلا شاید تو این یکسال خیلی چیزا عوض شده باشه

امیرعلی هم چیزی نمیپرسید طبق معمول هرشب میومد و احوالمون رو میپرسید.

دو ماهی به همین روال گذشت شهریور ماه بود و روز تولدم 

صبح زود بیدار شدم و درس های روز قبل رو مرور کردم

تا نه شد و امید اومد. درس هارو خوب میخوندم دوست نداشتم اصلا جلوش کم بیارم . الحق استاد خوبی بود و از اینکه با مدرسه رفتن وقتم تلف نشده بود خوشحال بودم.

ساعت نه شد و راس ساعت اومد. 

از در که اومد با اخم همیشگی سلام کرد 

سرتا پاشو نگاه کردم شلوار کتان کرم پوشیده بود و تیشرت سبز رنگ چشماش، موهای لخت مشکیش تا سر شونه هاش اومده بود . با پا گذاشتنش تو اتاق هوا یه تیکه پر شد از عطرش. 

امید_ چیزی شده؟

_ها؟ نه چرا؟

امید- مبهوت شدی

- قشنگ شدی

امید- قشنگیمو با تو ست میکنم اخه

یه چیزی ته دلم ریخت. رها مسیری که خیال امیرعلی رو بابتش راحت کردی رو نباید بری.

_درس هارو خوندم. تست ها هم زدم.

دست کرد تو جیبش و یه بسته کوچیک دراورد داد بهم گفت بعد از کلاس بازش کنم.

اون روز از درس هیچی نفهمیدم

امید هم استاد جدی هر روز نبود 

کاملا فهمیده بود که حالم خوش نیست و دائم با لبخندش که چال گونش رو نمایش میداد حالم رو بدتر میکرد.

ساعت ۱۲ به بهونه کاری که براش پیش اومده رفت

من سریع سراغ بسته رفتم

یه کش مو ، یه گردنبند که یه زنجیر بود که قلب بهش وصل بود با یه نوشته:

دو ماه صبر نشون دهنده اینه که من مرد قوی ای هستم. دو ماه ساعت ها کنارت بودم و تو نفهمیدی که چقدر دوستت دارم. از این به بعد هم مثل این دو ماه میگذره . فقط خواستم بهت بگم که حرف نگفته ای از سمت من نمونده باشه.

...

صدای تپش قلبم رو میشنیدم. دستم رو گذاشتم روی سینم میترسیدم بیرون بیاد قلبم. تمام روز چندین بار نامه رو خوندم. چهرشو تصور کردم. عطرش هنوز توی اتاقم بود. کادو و نامه رو جایی قایم کردم و زودتر از وقت همیشه خوابیدم که نکنه با امیرعلی مواجه بشم

دائم به خودم میگفتم چیزی نشده. هنوزم سر حرفت با امیرعلی هستی...

ناشناس با رها https://harfeto.timefriend.net/17541736317138

مدرسه موافقت کرد که با ماهی یک بار حضور و دادن امتحان های دوره ای حضور رو رد کنه. میدونستم که باید ...

چقد نامه ای که بهت داده جالب بوده

کاربرقدیمیم ی سالی نیومدم کاربریم ب فنارف😢
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   asraam  |  3 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  20 ساعت پیش