با شوهرتون

آهااااااا

عشقتون پایدار خوشبخت باشی عزیزم😘

بینهایت بچه ننه و خواهر ذلیله 

ننش سه ساله مرده عوضش دو تا گرگ جای خودش گذاشته 

فکر کن یکماه بود عقد بودیم به من گفت زن گیر میاد ولی خواهر و مادر گیر نمیاد

یکی از دوستام کلینیک خصوصی کار میکرد

پسره چاقو خورده بود آوردن اونم زخم و بست و از بس احساسی بود موقع بستن گریه شد...

پسره هم گفته بود این زن زندگیه...

الان سه تا بچه دارن

کاش میشد ویس داد راحتر بود😂

یروز تابستونی که از سرکار میومدم تازه اونروز حقوقمو گرفته بودمو خیلیم شادو شنگول بودم 

اونروز هرررچییی وایسادم نزدیک نیم ساعت کنار خیابون منتظر تاکسی بودم انقدم هوا گرم بود دم ظهرم بود افتاب تو سر من بود داشتم مثل بستنی اب میشدم😂خلاااصه تاکسی نیومدو من مجبور شدم شخصی سوار بشم راننده اینه اشو تنظیم کرد منو هی دید میزد من چون حقوقمو گرفته بودم خوشحال بودمو شیطنتم گل کرده بود اون نگاهم کرد از اینه من نگاه کردم اخر خندم گرفت و بحث باز شد وقتی رسیدم خونه شمارمو گرفت اون اصن مسافرکش نبود اصن واسه محله و منطقه ما نبود برای منطقه دیگه ای از شهر بود راهو اشتباه اومده بود مجبور شده بود از سمت ما رد بشه وقتی از اونجا رد شدنی دلش برام سوخته بود زیر افتاب موندم خاسته بود سرراهش منم برسونه خونه

خلاصه از اون ماجرا ۶سالو نیم میگذره و با هم ازدواج کردیم کنار همیم 

خدا هر چی بخاد همون میشه 

عزیزم

زیاد خودت درگیر نکن..

من اصولا اینجا مشاوره ناجور نمی‌دم ولی گاهی به مراجع هام چند تا ترفند باحال میگم که شوهره بفهمه نادرسته کارش 

بستگی به مود اونروزت داره دیگه 

من سنم کم بود ۲۱ سالم بود حقوقمم گرفته بودم کلی خوشحال بودم میتونسم از خوشحالی تا شب فک بزنم😂😂

حالتو خریدارم 

برام پیش اومده

😁😁😁😁

😂😂😂

اینجوری خب نمیتونی ارتباط بگیری بلاخره از یجا باید شروع کنی 

بگو عزیزم شاید به دردم خورد

14 ساله عروسی کردمو و یه دختر دارم به خاطر بچم تحملشون میکنم

یه مراجع داشتم همسرش دیگه خیلی زیاده روی میکرد تو این حرفا که زن به درد نمیخوره و هست و اینا.

خانم کارمند بود. 

شوهرش کرونا گرفت  خیلی حاد نبود ولی خب بیمار بود.

گفتم الان وقتشه خواهشاً همه استفاده نکن من از زندگی و خصوصیات همسر شما آگاهی ندارم بعد بگین این چطور دکتری هست.

دیگه گفتم دورا دور حواست بهش باشه تو خونه دوربین داشتن وصل گوشی موبایل خودش کرد تا حواسش به آقا باشه...

گفت نمیتونم مرخصی بگیرم سرمون شلوغه و اینا... بگو خواهرت بیاد مراقبت باشه یا مامانت 

جاتون خالی مادره که به نصف روز اومد مرده هر چیزی نمی‌خورده و بهونه و ... بعد میگه بابا تنهاست میزاره میره 

خواهرش هم اومده بود براش غذا درست کرده بود شوهرش دعوا که تو زن منی و اگه مریض بشی و ما رو مریض کنی چی ...

کاری کردیم مرده فهمید اتفاقا این خانمش هست که به دردش میخوره...

بعدم خیلی با سیاست بعد اینکه براش ثابت شد برنامه براش چیدم که چطور اول مرخصی ساعتی و اینا بگیره مراقبت کنه و غذا و سوپ و ماساژ و حمام و.... 

بعدم مرخصی روزانه گرفت...

حدود چند ماه میگذره ... مرده شده غلام حلقه به گوش...