پیشاپیش خیلی ببخشید اگه طولانی میشه متن💔🥲
مامانم نه اینجوری نیس خودشم وقتی بابابزرگم میاد مانتو تنش میکنه و راحت نیس اصلا
کلا بچه هم که بوده همیشه مانتو میپوشیده و روسری کوتاه
الانم همینجوریه جلوش دیگه عادت نداره دربیاره بابابزرگمم اخه یه بار نشده بگه دربیار
ما هم دیگه همه با حجابیم جلوش
یه بار یه سوییشرت تو خونه تنم بود کلاهش هم سرم
چیزی نگف ولی معلوم بود خوشش نیومد از کوتاه بودنش
خونشون هم که میریم همه چادرین ما هم چادری کلا غیر چادر چیزی بپوشیم یه چیزی بهمون میگه البته تو خونه ش درمیاریم چادر رو ولی خب نمیدونه من کلا مانتویی ام
بد قلقی های دیگه ش هم اینکه خیلی از ما که نوه دختری هستیم توقع داره از من و داداشم و کلا مامانم و بابام اصلا نمیتونیم نه بهش بگیم هی اصرار میکنه ولی دایی هام تا میگن نه میگه حتما نمیتونن دیگه😑😐
مسافرت پارسال بردیمش کوفتمون شد
اتاق دوبلکس گرفت کلی هم خرج کردااا ولی خب مثلا ما طبقه بالا رفتیم وسایل گذاشتیم هی همش گفت بیاین پایین پیش من من یه لحظه نمیتونستم برم بالا یکم هوا بخورم موهامو باز کنم یا اصلا استراحت کنم
از ۷ صبح هم هر روز بیدارشو لباس بپوش بریم صبحونه منم اصلا اینجوری نیستم میل ندارم اون ساعت
بعد ساعت ۱۲ ناهار به زور میخوردیم
امسال گفتیم واسه ماه رمضون جایی نمیریم با زنش چند روز رفت جنوب خونه فامیلاشون زنش فوری سوم فروردین بلیت گرفت گف برگرد دوس نداره بمونه اونجا که به فامیلاشون بخواد گیر بذه
خلاصه تهش فقط ما تو فشاریم الانم فعلا نیومد خونمون ولی خب چند روز دیگه میاد و سختی هاس فقط برای ماعه
دایی هام خوب خودشونو خلاص میکنن
دایی اخریم که کلا پیداش نیس
حتی بابابزرگم چند ماه پیش رفت بیمارستان اصلا یه ملاقات هم نیومد 😐 همش تلفنی
مثلا زنش از این خیلی مذهبی هاس این چه مذهبیه که نمیان به بیمار یه سر بزنن اینهمه هم خوبی به بچه هاش کرده