واقعا بدم میاد از فرق گذاشتن مامان و بابام
من کتابخونه میرم که بتونم درس بخونم عیدو شبم برگشتم میخونم یکی دوساعت از اولش به مامانم گفتم میتونی کمکم کنی که وسایلمو مرتب کنم منم مثلا برم یه دوشی بگیرم بتونم سرحال بشم شبم بخونم از همون اول گفت باشه بعدش یکی دو روز اول انجام داد فقط امروز بهش زنگ زدم بگم دارم میام بر نداشت گفتم میدونه حتما بعدش زنگ درو زدم تازه میگه کیه باز نکرد مال طبقه رو زدم رفتم بالا در زدم نشنید مثل اینکه من البته میشنیدم صدای تلوزیون زیاد بود بعد شنیدم با خواهرام بازی داره میکنه میدوعه و دنبال بازی و... قربون صدقشون میره زنگ زدم گف وایسین ببینم کیه درو باز کرد گفتم سلام میگه عه تویی زود اومدی گفتم همیشه زود میام گفت باشه من وسایلو جمع میکنم تو دوش بگیر. اومدم بعدش دیدم هنوز جمع نکرده داره با خواهرام بازی میکنه تا دید اومدم گفت عه من خیلی خستم ببخشید امروز اشکالی داره خودت برداری منم گفتم نه آوردم همرو تو . چیکار کنم این فرق از بین بره تو همچی یه فرق ریزی هم شده میذارن اذیت میکنه