سلام من خیلی وقته عضوم و فقط مطالب خوندم چون 90 درصد درد و دلام تو همین تاپیکها پیدا میشد امروز خواستم خودم بنویسم دلم خیلی گرفته چون از هیچکس شانس نیاوردم شوهرم طرف دار خانوادشه راضی نیست ما یه لیوان اب بیشتر از خانوادش بخوریم داداشام طرفداره خانوادشه انگار اسمون پاره شدت زنهاشون افتاده بغلاشون کوچکترین احترامی به خانواده شوهر نمیزارن فقط من فکر کنم بی کس و کارم
من
خیلی سخته
ما برا فامیل سواری دادیم
اما اونا ما رو رها کردن
چه تو غم چ شادی 💔🥲
منی یامن توام باباونه نه ام پسردوستن
مام همینیم عزیزم، من ولی راهشو پیدا کردم، خودمو چسبوندم ب خانواده شوهرم، شوهرم راضی تره، ب منم بیشتر خوش میگذره
عزیزم منم همینم . من بدلایلی مستقل زندگی میکنم.. برا عید بعد ۴ سال شیرینی خرید میز چیدم خونه خواهر برادرا هم رفتم . اما هیشکی در خونمو نزد 😑 خونواده ما به مجرد و خونش کسی احترامی نمیذاره😑
دیشب یجورایی حس شمارو داشتم
اینو بدون که صاحب همه ی ما کس و کار همه ما خداست
اونو داشته باشی بی نیاز از خلقی
ذکر چهار حمد رو بخون خیلی خوبه دوستم برای احترام هست خیلی مجربه
مننن البته من مجردم
عمه هام و مامان بزرگمو عموهام هزار تا حیله و دروغ بلدن همیشه هم رسوا میشن هیچ وقتم راضی نیستن ما پیشرف کنیم خود بابامم اینارو میدونه ولی بازم جونش واسه اونا میره
ما هم بدو بدو رفتیم خونه خواهر شوهرام ولی بعید میدونم اونا بیان همیشه همینطوره جاریم با مادر شوهرم تو یه اپارتمانه با اینکه شوهرش مریضی رو بهانه کرده و همه خرجشون با شوتر منه ولی اونجاهم جاریم عزیزتره
همه تو فامیل همینن فک‌میکنن مظلوم ترینن.
ومن امسال فهمیدم فامیل هم فامیل نمیشه مادرم ازدست دادم فهمیدم هیچکدام کنارم نیستن اما چندتا دوست خونوادگی داریم بهتر از هزار فامیل حیف دیرفهمیدم به قیمت مرگ مادرم انشاالله همیشه خوشبخت باشن اما دنیابالا پایین داره منم مث خودشون
بخدا من به همشون احترام میزارم خانواده شوهرم وسط حرفاشون نیش و کنایه نیست که نزنن ولی جاریم جواب همشونو میده ولی رو چشم 👀 میزارن از این طرف هم زن داداشام چشم 👀 ندارن مارو ببینن بخدا قسم به هیچکدومش کاری نداریم ولی ادم بده ماییم داداشم صبح از مشهد برگشته تا شب چراغاشو روز عیدی خاموش کرده کسی نره عید دیدنی تازه همسایه مامانم ابروم پیش شوهرم میره
انقد شوهرم گفت ندارم من یه مانتو برا عیدم نگرفتم اونوقت جاریم دو تا گرفته یکی داخل خونه کوتاه یکی بلند تازه کلی هم منت سرمن میزاره که تو جدایی من با مادر شوهرم. ولی من جرات ندارم بگم شوهر من صبح میره شب میاد حسرت به دلم مونده یه بار با شوهرم برم خرید خرج شماها رو میده پس از کجا میارید میخورید
اکه بکم زبونم و از حلقم میکشن بیرون
من، همیشه عمرمون تنها بودیم، فامیل پدری با ازدواج پدرمادرم مخالف بودن و قطع رابطه کردن، فامیل مادرمم که همه با هم قهرن و سر چیزای الکی دعوا داشتن، بعد ازدواج دلم به خانواده شوهر خوش بود که اینقدر بی مهری و بدرفتاری دیدم ازشون که نگو، هر جمعه نهایت بی حرمتی رو میکردن بعضی هفته ها ب شوهرم میگفتن منو خونشون نیاره ، رام نمیدادن مثلا،، الانم که چهار ساله دیگه خودم باهاشون قطع رابطه ام خلاصه روزهای عید تو خونه تنهاییم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
