خانواده شوهرم عقدم کردن دیگهنیومدن خونه بابام اینا نه دعوتی نه زنگی مادرشوهرندارم یه خواهرشوهر مجرد دارم ۳۰ سالشه مامانم چندبار پیامش داده بود خونده بود و جواب نداده بود حای عروسیمم موقعی ک میخاستن ببرتم شوهرم تنها اومد جلو مهمونا سبکم کردن به بهانه کرونا با شوهرم نیومدن دلم برا شوهرم سوخت تنها اومد بردتم هیچ بدی نکردم هیچ حرفی رفتاری نکردم باهاشون موقع بارداری بابام مریض بود مامانم مجبور بود پیش بابام بمونه یه شهر دیگه هیچکدومشون کمکم نکردن تک و تنها اولین بچمو با سختی بزرگ کردم برا هم عروسام خواهرشوهرم کاراشون انجام میده من بش گفتم باهام بیا بیمارستان گفت نمیتونم خونه و زندگی ول کنم به خاله هاات بگو بعد فهمیدم جاریم میخاسته بره تهران ماموریت بچه هاشو تا دوهفته گرفته خلاصه من خیری ازشون ندیدم دلموشکوندن عروسشون شدم حساب هیچم کردن درصورتی ک شوهرم خیلی بدردشون خورد الان بعد یکسال صبح زنگ زدروگوشیم جوابش ندادم
حالا نمیدونم کلا نرم قطع رابطه کنم هیچوقت نرم یا عید دیدنی فقط برم اونم حرصشون بدم با پوشیدنم چون مثلا مذهبی هستن اگه عیددیدنی نرم د کلا نمیرم اگه برم دیر ب دیر میرم ولی تو چشمم سیاهن همشون میگم برم کوچیکترم وظیفمه ولی از یه طرف دلم خیلی شوکندنبا رفتاراشونشما بودید چیکارمیکردید