من باخواهرشوهرم همسایه هستیم سر یه حریانی با همسرم دعوام شد ایشونم اومد مثلا وساطت کنه شوهرم به من گفت پاشو یکماه برو خونه مامانت تا یکم از هم دورباشیم و مشاوره بریم و اینا نه اینکه قهر باشیما فقط یکم ب هم زمان بدیم به کارامون فکر کنیم من دلم رضا به رفتن نبود این خواهرشوهرم خداشاهده مثل کسی ک از یه چیزی خوشحال باشه نمیدونست چیکار کنه فقط میگفت اره اره پاشو برو نگران نباش من هستم اره پاشو برو اینجوری بیشتر به زندگیتون فکر میکنین از این حرفا
من خیییلی دلم شکست از کارش ولی خدا خودش میدونه نفرینش نکردم