خونمون کوچیک بود وسیله های منم زیاد نصف وسیله ها و یخچال بزرگمون رو مجبور شدم ببرم خونه مادر شوهرم بزارم با یه کیسه لباس که برام تنگ شده بود بردیم اون جا گذاشتیم تو انبارشون
بعد از یخچال نازنینم که دارن استفاده میکنن بعد خواهر شوهرم رفته از تو کیسه لباسا یه چادر داشتم گذاشته بودم توش برداشته برا خودش دیدم سرش ولی هیچی نگفتم برام مهم نبود اصلا نیازی بهش نداشتم خوب بعد مادر شوهرم خندید گفت ما همه وسیله هایی که آورد بودی رو کشتیم
بعد تو بوفه شون هم یه سری از ظرفا و چیزا تزیینی که مال من بود رو باز کردن بودن از تو جعبه گذاشته بودن اون جا
الان یه خونه دیگه کنار مغازه همسرم اجاره کردیم که اینم اندازه همین خونه هست کوچیکه ولی انبار مغازه شوهرم هست که میتونم وسیله ها رو بیارم بزارم اون تو
شما جای من بودین وسیله ها رو میزاشتین تو انبار مادر شوهر باشه یا میاوردین