من خالم یه شهر دیگه است برای عید اومده. بعد من گفتم جمعه افطاری بدم به خاله و دایی هام چند ساله نشده بگمشون.
زنگ زدم به داییم زن داییم گفت من میخوام شنبه تولد بگیرم و تکراری میشه و... گفت تو نگیر فعلا. هرچی هم گفتم حرفش یکی بود خیلی ناراحت شدم
هفته ی بعدشم دیگه خاله ام نیستن میرن.
اعصابم خورد شد که برنامه منو کنسل کردن شوهر. منم لج کرده میکم بذاریم پنجشنبه میگه امادگی
حالا هی مامانم پیام میده چی کار کردی؟ برنامه ات رو؟ گفتم هیچی میذارم یه موقع دیگه