مامان بزرگم کمرشو عمل کرده برای کاراش نیاز به کمک و مراقبت داره .
مامان من پیشش بود برای کمک ، و دایی های بی شعورم طبق معمول ور دل زناشون بودن و کمک که نمیکردن هیچ ما باید ازشون پذیرایی هم میکردیم .
این وسط منو بابام مریض شدیم و چند بار رفتیم زیر سرم . مامانم حتی نتونست بیاد یه کاسه سثپ برامون درست کنه .
زنداییم حامله اس به قول خودش استراحت مطلقه هر شب پا میشد میومد خونه مامان بزرگم شام میحورد با شوهر بچه . دست به سیاه و سفید نمیزد حتی لیوان بچه اش رو برنمیداشت بذاره روی سینک بعد شام مامان بدبخت من فقط باید سه ساعت ظرف میشست .
خانم مثلا استراحت مطلقه ولی هر هر روز ۱۰۰تا پله رو بالا پایین میکنه میره بیرون میچرخه و هر غلطی که هست میکنه ولی به ما میرسه نمیتونه کار کنه دکتر بهش گفته از جاش بلند نشه .😒😒😒😒
پنج شنبه ها خونه مامان بزرگم جمع میشیم حالا مامانم هفته پیش زرشک پلو درست کرده بود خانوم گفت نمیخورم دوست ندارم مرغ 😏
دوشنبه همین هفته گفت برام زرشک پلو درست کن دلم میخواد
ما این پنج شنبه نرفتیم خونه مامان بزرگم چون کار داریم خونه
حالا دوباره داییم زنگ زده واسه زن من زرشک پلو درست کن دلش میخواد ! انگار ما حمال زنشیم
ما داریم میریم سفر داریم ساک میبندیم کلی کار مونده حالا خانوم سفارش غذا داده 😒😒
وای از حرص دارم میترکم
واسه غذا نیستا ادم میگه حامله اس گناه داره ولی از این پررو بازیش حرصم گرفته . ازطرفی مامانم دستاش درد میکنه واقعا سختشه کار کردن ، این چند وقت به مامان بزرگم رسیده بدتر شده حالش .
اینجا گفتم حرصم خالی شه 😔