خونه نبودم شوهرم خونه بود فقط ،مادر شوهرم گفته مبخوام بیام خونتون به من هبوپقت ز نمیزنه شوهرم هم نگفته زنم نیست
اونم پاشده اومده تو خونم
من واقعا ناراحتم وقتی ون نیستم چرا شوهرم چیزی نگفته
حتی برای چایی اوردن نمیدونسته تو چه سینی بیاره شوهرم
بعدم من رودروایسی دارم و اثلا هم خوشم نمیاد نباشم بیاد خونم