یعنی بیشتر زجر از درون خودم و این که چه فکر هایی ایجاد شده حالم از خودم خراب کاش خدا هرگز کسی رو این مدل امتحان نکنه چون همه فکر میکنم فرق دارن ولی اصل همون که آدم رو از بهش زوند
به تفکرات بقیه اصلا فکر نکن ولی به درون خودت رجوع کن خودت رو دوباره بغل کن وقتی حس کنی هنوز هم وجود داری هنوز هم حق زندگی و شادی رو داری زندگیت تغییر میکنه
من به موهبت مشکل خیلی اعتقاد دارم هر مشکل و چالشی که تو زندگیمون بوجود میاد درونش یه درس برامون داره فقط کافیه بهش نگاه کنیم این اتفاق براتون رقم خورد که دوباره خودتون رو پیدا کنید
نییمه تاریک وجود رو بخون
همه ی ما از همه ی خصلت ها شر و نیک تو وجود مون داریم
کار بدی نکردی عزیزم
شرایطی قرار گرفتی و دست خودت رو گرفتی و خودت رو نجات دادی
حال این حال و احوال رو بذار پای خصلت و خوی آدمی
واقعا با حرف هاتون حالم بهتر شد همش میترسیدم بگم بیان سرزنش کنن برام دعا کنید تصمیم دارم اینبار تماسی برقرار کرد بگم من اهل این ارتباط ها نیستم و دیگه جوابی ندم امیدوارم دلم آروم بشه چقدر بعضی وقتا تلخ بفهمی این همه سال اشتباه میکردی
حتما میخونم من یکسال و نیم غرق در کار بودم حتی وقتی حرف از رابطه میشد با همسرم حالم بد میشد و فقط تظاهر حتی گاهی بیشتر شبیه به دو همخونه بود وضعیت مقصر خودمم خواستم همیشه همه چی درست باشه این اشتباه یک وضعیت نابسامان فکری بود و واقعا فکر کردن بهش باعث شرمم میشه همیشه معتقد بودم زندگی اگر بد هم باشه حق خیانت وجود نداره حتی احساسی و فکری
خوشحالم که حالت بهتره بهترین تصمیم اینه که این آدم رو از دایره اطرافیانت حذف کنی
یاد یه جمله افتادم که در مورد خودم هم صدق میکنه میگفت ما چون برای بعضی از تصمیمات و تفکراتمون هزینه پرداخت کردیم حالا یه مالی چه هدر دادن عمرمون حاضر نیستیم اون اشتباه رو بپذیریم و سعی می‌کنیم خودمون رو توجیه کنیم اما در نهایت زندگی اتفاقاتی رو برامون در نظز میگیره که اعتراف کنیم سال‌های زیادی تفکرات اشتباهی رو با خودمون حمل میکردیم
بله قطعا همین کار رو میکنم دقیقا درست گاهی آدم به خودش مغرور میشه شاید خدا میخواد بفهمم که هنوز ضعیفم اگر حس استقلال دارم همش وابسته خداس و این تلنگر تجربه تلخی بود چون دیدگاه کسی نسبت بهم تغییر کرد که فکرش رو نمی‌کردم شاید من این مدت ناخواسته زیاد برای کمک سمتش تقاضای همراه بودن داشتم حتی همسرم خودش در جریان بود تعبیر اشتباه ذهنی برای ایشون شد که به اینجا ختم شد
مولانا به خودش و تفکراتش خیلی مطمئن بود شمس وارد زندگیش شد و تمام تفکراتش فرو ریخت و بعد از اون تونست رشد کنه از حضور این آدم و سو برداشتش برای رشد خودت استفاده کن و خدا رو بخاطر اینکه بهت نظر کرد و کمک کرد که بتونی تغییر کنی شاکر باش
