پسزم با پدرش بازی میکرد
یهو چنگ زد بهش رفتم از پسرم دفاع کنم گفتم ناخوناشو مامان نگرفته پسرم مقصر نیست یهو شوهرم میگه مامانش بلد باشه هنر کنه
ناخونا خودشو درست کنه
یا بازار. خرابه میگه تو مقصر بدبختیامی
اصلا دلخوشی ندارم دیگه اینقدر ضعیف شدم و قلبم درد گرفته نمیدونم چه کنم
دوتا بچه دوساله و ۵۰روزه
یه امروز فقط بچه ۵۰روزه رو پیشش گذاشتم رفتم ارایشگاه
شانس خاب بوده میگه بچه کاریت نداره هی میگی خسته شدم واقعا دلخوشی ندارم