سلام خواهرای مهربون که همیشه راهنمایی کردید
چیزی که فکرم خیلی درگیر کرده و شاید من آدم حساسی هستم که فکر نکنم
چند شب پیش جاری هام دعوت کردیم بصرف شام
سه تاشون زود اومدن سروقت
یکیشون تا نه شب نیومد .مادرشوهرم زنگ زد گفت فلانی کجایی گفت یه ربع دیگه میام
حالا اومد من رفتم استقبال شش دانگ آرایش کرده با یه طلبکاری جواب سلام داد خودش وشوهرش
سفره انداختیم بماند که هیچ کس از جاش پانشد
منو وشوهرم ب سختی با دوتا بچه دوساله نوپا .سفره انداختیم. .مادرم یهو ب جاریم گفت مادرت خوبه .گفت آره خونمه .مادرش از شهرستان با خواهر متاهلش آمدن برای خرید و ب گفته خودش فشارش بالاست یه دکتر هم بره
مادرشوهرم ب تعارف گفت خو میگفتی خانوادت هم شام میومدن.یهوو خیلی عصبانی صداش بلند کرد صاحب خانه باید دعوت میکرده
یعنی جمع خانوادگی من باید ننه وخواهر برادرش میگفتم
یعنی پروویی تا چه حد
حالا من با این جاری ام خیلی رسمی هستم
چند سالی قهر بود با کل خانواده همسر بخاطر اینکه میگفت چرا ب من احترام میزارن چرا بچه منو دوست داره آخه من پشت این خانوم اومدم
حسادتاش کار دستش داد همه شناختنش طردش کردن
الان دوباره خودش رفت خونه تک تک شون آشتی کرد
دوباره اومد وسط جمع
شام که خورد بقیه سفره جمع کردن این خانوم همین طوری جلو سفره نشسته بود بشقابش تکون نمیدادطوری که رفتم بشقابش از جلوش کشیدم
ای خدا کاش میشد بشقاب تو سرش خورد میکردم از اون ور بچش رفت دوتا چرخ بچه هام آوردن وسط جمعیت
از این سر خونه تا اون سرخونه با چرخ ویژ ویژ میرفتن
بماند بچه های من چقدر برای چرخ هاشون گریه میکردن
پسر نه سالش یه چرخ برداشته بود پسر کوچیکه یه چرخ
من گفتم آقا فلانی میشه سر بچتو گرم کنی من چرخ ها بردارم
خیلی شلوغ شده اینجا
بعد نگاهم کرد سرش انداخت پایین
بعد شام هم نیم ساعت بعدش .شامشو خورد لباس پوشیدن بدون تشکر رفتن خونه شون.حالا توقعش بوده چرا ما نیومدیم ب مادرش سر بزنیم یا شام بگیمش
از بقیه جاری ها که فامیلشن توقع نکرده با اونها گل و بلبل با من اینطوری رفتار کرد،شما باشید چکار میکنید