دخترم شوق نفس کشیدنم👼🏻 مامان بابا دلتنگتونم🖤🥀 ۱۱ تیر ۱۴۰۱ بدترین صحنه ای که میتونستم ببینم رو با چشام دیدم و شکستم اما همین شروع ماجرا بود| خدایاشکرت برای همه چیز ، تجربه هام ، آگاهی امروزم ، درک حضورت 🩵
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم الان ۴۰ روز میشه که دیگه بابامو ندارم. ۳۷ سال دارم و مجردم. خیلی سخته خییییلی. هر کی منو میبینه فکر میکنه حالم خوبه ولی داغونم. کلی خاطره باهاش دارم. برای پیایان نامه ی دکترا تا آخرش کمکم کرد ولی حیف که نشد بمونه و دفاعمو ببینه و بدونه که دخترش دکتراشو گرفته. در عرض چند ماه رفت. اصلا نمیدونستیم مشکلی داره. یهویی آبان ماه فهمیدیم ۳ تا رگ قلبش گرفته و هیچ علایمی هم ندتشت. دی ماه رفت عمل شد روز بعد از عمل خیلی خوب بود ولی بعدش نفسش تنگ شد. همینجور ۲ ماه و نیم بستری بود توی بیمارستان تا اینکه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ پر کشید و رفت. ۲۰ اسفندم تولدش بود. تحملش خیلی سخته. فکرشم نمیکردم اینجوری بشه. میگفتیم چه خوب قبل از اینکه سکته کنه فهمیدیم و دادیم جلوشو میگیریم که بتونه بیشتر پیش ما بمونه ولی نشد که نشد