چند وقت بود دوست داشتم ترازو برا وزن کشی بگیرم چون رژیمم،امشب عین بچه ها با ذوق رفتم گرفتم سر راه رفتم خونه مامانم ،مهمون داشت بعد گفتن چیه این جعبه گرفتنش ازم☹رفتن همشون وزن کردن بعد بچه خانمه اومد گرفتش با جیغ رفت هی دکمه این ترازو مادر مرده رو فشار میداد بعد گذاشت زمین هی میپرید روش لگد میزد ،منم خجالت میکشیدم ازش بگیرم ،حالا که اومدم خونه دیدم اصلا هنگه هنگه وزنمو میزنه ۱۳۰ دخترم ۱۰ کیلو میزنه ۵۰😤خراب شد😢
میشه هر کی امضامو میخونه به نیت پدرم یه صلوات بفرسته..اخه خیلیییی بابای مهربونی بود
حالا مادر اون بچع نفهم بود که جلوش نگرفت خودتم دست نداشتی ازش بگیری
مامانه تا رفتم تو حیاط اومدم دیدم باز کرده رفته روش خب منم خجالت میکشیدم دخترم بهش گفت عزیزم لگد نزن بیا خودم وزنت کنم یه لگد زد رو سینه دخترم نفسش بند اومد
میشه هر کی امضامو میخونه به نیت پدرم یه صلوات بفرسته..اخه خیلیییی بابای مهربونی بود