🥲بیشتر دنبال واقعیتم و سرکار باهاشون
گلم ما خون قبلمون ی حوری بود ک س تا اتاق داشت بعد در اتاق من همیشه واز بپد شبا کروتخت دراز می کشیدمحس میکردمیکی بقلمع یا یکی از جلوم رد میشع حتی یبار نفسمبند اومده بود یهو بابام زد تگوشم ب حالت عادی برگشتملباسامگممیشد ..
الان فقط حس میکنم کسی کنارمه و باهامحرف میزنه یا ی چیزیوحس کنم نود درصد اتفاق میفته و گاهی بی خود عصبی میشمممکنه اسیب برسونم ب خودمیا اطرافیام
مثلا هفته پیش سر ی چیز بیخود مشتمو زدم ت اینه
ت خیابون ی دختره بهم فحش داد نمیدونمچیشد ولی ب خودماومدم دیدم چاقوزدم ت دستش🥲🤝
روانپزشکمیگمشکل عصاب وتوهمه