هرسال عید میرفتم کمک مادرشوهرم عوضشم از خدا میخاستم اونم دریغ نکرد یه خونه بهم داد
پارسال دخترم سه ماهش بود رفتم خونه تکونی مادرشوهرم کمک کنم دخترم دندونش اذیت کرد جیغهای پی در پی کشید خاهرشوهرم گفت اه بزن در گوشش دلم خنک بشه گفتم خاک بر سر عمه ای که با کتک خوردن برادرزاده اش دلش خنک میشه گفت وااا مگه چی گفتم دیگ ادامه ندادم یکم کمک کردم اومدم خونم
جاری تازم خوب فر زده بهشون واسشون خرج باز کرده اصلنم تو خونه تکونی کمک نمکنه الان چند روزه مادرشوهرم هی زنگ میزنه دخترگلم رفته به مادرشوهرش کمک کنه یعنی تو هم بیا کمک منم گفتم امسال فاطمه(جاریم) هست دیک خیالم راحته یعنی نمیام
واقعانم نمیرم چرا من اینقدر سر دلسوزیم هم حرف میشونم هم حمالیشونو میکنم اه