عشق که نه ولی یه خواستگاری داشتم چند وقت پیش که از نظر اخلاقی و برخورد پسندیدمش البته در حد چند جلسه ای که دیدمش ولی بعدش دیدم نه ، من ادمی نیستم که با کسی که محدودم کنه ، زندگی کنم
احساس میکردم ادم قویی نیستش ،من نمیتونستم یه عمر تحمل کنم این باورشو
یه سری مواردشو دوست نداشتم مثلا اینکه چقدر مامانش براش مهم بود یا سوالایی که میپرسید نپسندیدم ،مثلا یه سوالش این بود گفت اگر من بگم این لباس مناسب نیس ،نگیر ، چیکار میکنی
منم گفتم نظر خودم مهمه ولی دلیلشو میتونی بگی شاااااید قانع شدم
این چند وقته بی دلیل همش میاد تو ذهنم
تا قبل این قضیه بیشتر از تنهاییم لذت میبردم
هرچند خودم خواستم قضیه تموم شه